ساعت شنی ♕
ساعت شنی ♕
پارت پنجم
دیانا: پانیذ از خونه نیکا زد بیرون وقتی نیکا بهم گف ک ارسلان عاشقم شده ی جورایی منم عاشقش شده بودم
رضا: نیکا (یواش)
نیکا: ها
رضا: ب نظرت چش شد
نیکا: نمیدونم
کجا میری
رضا: میرم دنبالش
پانیذ: همین جوری داشتم میرفتمو با خودم فک میکردم دیدم ک یک پسر اومد جلومو گرفت مزاحمم شده بود نمیدونستم چجوری باید از شرش خلاص شم دیدم ک رضا اومد زد روشونش و باهم دعواشون شد همون جا منم....
بعد از دعوا
رضا: پانیذ خوبی
پانیذ: اهوم
رضا:میخوای برات آب بگیرم
پانیذ: ن، رضا منو سوار ماشین کرد اصلا حالم خوب نبود رضا صندلی ماشین رو هم داد عقب
پارت پنجم
دیانا: پانیذ از خونه نیکا زد بیرون وقتی نیکا بهم گف ک ارسلان عاشقم شده ی جورایی منم عاشقش شده بودم
رضا: نیکا (یواش)
نیکا: ها
رضا: ب نظرت چش شد
نیکا: نمیدونم
کجا میری
رضا: میرم دنبالش
پانیذ: همین جوری داشتم میرفتمو با خودم فک میکردم دیدم ک یک پسر اومد جلومو گرفت مزاحمم شده بود نمیدونستم چجوری باید از شرش خلاص شم دیدم ک رضا اومد زد روشونش و باهم دعواشون شد همون جا منم....
بعد از دعوا
رضا: پانیذ خوبی
پانیذ: اهوم
رضا:میخوای برات آب بگیرم
پانیذ: ن، رضا منو سوار ماشین کرد اصلا حالم خوب نبود رضا صندلی ماشین رو هم داد عقب
۵.۲k
۲۷ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.