رویای تو :) پارت ۱۹
رویای تو :) پارت ۱۹
تهیونگ نگاهشو از جونگکوک گرفت و به در خروج عمارت نزدیک شد .
کوک : چجوری میخوای بری ؟ تو که ماشین نداری !
ته : به بادیگاردم گفته بودم تعقیبمون کنه
و از عمارت خارج شد
جونگکوک کلافه نفسشو بیرون داد
موبایلش رو از جیب شلوار تنگش بیرون آورد و شماره جیمین رو گرفت
ولی خاموش بود
حرف های جیمین توی سرش اکو شدن
* من دارم میرم بیرون . بهم زنگ نزن ، کار دارم .*
کجا رفته بود ؟
جیمین سابقه آسیب زدن به خودش رو داشت . به خاطر یونگی ...
جونگ کوک از اتفاقی که بین اون دو افتاده بود ،
خبری نداشت .
ولی مطمئن بود اونا قبلا از شدت عشقی که به همدیگه داشتن ، حتی جونشون رو فدای همدیگه میکردن .
بعد از اینکه چند بار به جیمین زنگ زد و جواب نداد ، واقعا نگرانش شدا بود .
فورا به شماره یونگی رو گرفت
یونگی : الو ؟
کوک : هیونگ !
یونگی : چیشده کوک ؟
کوک : هیونگ ، جیمین هیونگ کجاست؟!
یونگی : من نمیدونم * سرد *
کوک : هیونگ برات مهم نیست ؟ اگه بلایی سر خودش بیاره چی ؟ یادت نیست اون دفعه چی شد ؟!!
یونگی: کاری از دستم برنمیاد کوک
کوک : هیونگ تو میتونی رد شماره اش رو بگیری .
بغض کرد
کوک : خواهش میکنم !
یونگی : بهت زنگ میزنم جونگکوک
و قطع کرد ..
موبایلش رو روی کاناپه انداخت و نشست
سرش رو بین دوتا دستاش گذاشت و به روبروش خیره شد .
ادامه دارد ...
................................................
پارت بعدی رویای تو :) ۲ سال دیگه آپ میشه 🤪🤣
تهیونگ نگاهشو از جونگکوک گرفت و به در خروج عمارت نزدیک شد .
کوک : چجوری میخوای بری ؟ تو که ماشین نداری !
ته : به بادیگاردم گفته بودم تعقیبمون کنه
و از عمارت خارج شد
جونگکوک کلافه نفسشو بیرون داد
موبایلش رو از جیب شلوار تنگش بیرون آورد و شماره جیمین رو گرفت
ولی خاموش بود
حرف های جیمین توی سرش اکو شدن
* من دارم میرم بیرون . بهم زنگ نزن ، کار دارم .*
کجا رفته بود ؟
جیمین سابقه آسیب زدن به خودش رو داشت . به خاطر یونگی ...
جونگ کوک از اتفاقی که بین اون دو افتاده بود ،
خبری نداشت .
ولی مطمئن بود اونا قبلا از شدت عشقی که به همدیگه داشتن ، حتی جونشون رو فدای همدیگه میکردن .
بعد از اینکه چند بار به جیمین زنگ زد و جواب نداد ، واقعا نگرانش شدا بود .
فورا به شماره یونگی رو گرفت
یونگی : الو ؟
کوک : هیونگ !
یونگی : چیشده کوک ؟
کوک : هیونگ ، جیمین هیونگ کجاست؟!
یونگی : من نمیدونم * سرد *
کوک : هیونگ برات مهم نیست ؟ اگه بلایی سر خودش بیاره چی ؟ یادت نیست اون دفعه چی شد ؟!!
یونگی: کاری از دستم برنمیاد کوک
کوک : هیونگ تو میتونی رد شماره اش رو بگیری .
بغض کرد
کوک : خواهش میکنم !
یونگی : بهت زنگ میزنم جونگکوک
و قطع کرد ..
موبایلش رو روی کاناپه انداخت و نشست
سرش رو بین دوتا دستاش گذاشت و به روبروش خیره شد .
ادامه دارد ...
................................................
پارت بعدی رویای تو :) ۲ سال دیگه آپ میشه 🤪🤣
۹.۴k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.