قلب سیاه pt30
قلب سیاه pt30
با وصل شدن تماس لب هاش رو تکون داد و شروع به حرف زدن کرد
می دونست اگه خودش رو معرفی نکنه هیچ صدایی از اون طرف خط نمیاد
_.جونکوکم
$جونکوک؟ چی باعث شده با من تماس بگیری؟
جئون سوک بعد از مکث کوتاهی گفت و به نظر می رسید تا حدی سرگرم شده
جونکوک چشم هاش رو بست و بازدمش رو محکم بیرون داد. شنیدن صدای کسی که با تمام وجود ازش متنفر بود می تونست برای خراب کردن کل هفته ش کافی باشه، اما باید انجامش می داد. باید اسم برادرش رو رو توی ذهنش کمرنگ می کرد و اسم لت رو جاشمی نوشت
_ تا حالا پیوند ریه انجام دادی؟
جئون سوک حالا با جدیت و کنجکاوی بیشتری به بحث ادامه می داد شاید جونکوک باالخره پیشنهاد همکاریش رو پذیرفته بود. هیچکس نمی دونست
$معلومه، چرا می پرسی؟
_یک نفر هست که برام مهمه سرطان ریه داره و دکترها میگن هیچی جواب نمی ده. اگه بتونی زنده نگهش داری همه چیزم رو بهت می دم
جونکوک آرنجش رو روی میز کافه گذاشت و فاصله ی بین دو ابروش رو فشرد. از هر بخش اون معامله متنفر بود اما هر راهی رو امتحان می .کرد. به خودش قول داده بود
جئون سوک صدایی از ته گلوش آزاد کرد که نشون می داد داره فکر می .کنه
$پیوند ریه برای مراحل اولیه ی سرطانه، گفتی دکترها ازش ناامید شدن ریسکش بالاست
دست جونکوک ناخودآگاه مشت شد و صداش کمی بالا رفت
خوشبختانه اون ساعت از صبح افراد زیادی توی کافه نبودن و کسی متوجه زبان کره ای نمی .شد
_می تونی درستش کنی یا نه؟ من کل ثروت پدربزرگ رو بهت
می دم، برات کار می کنم، هر چیزی که بخوای
جونکوک طی چند روز گذشته، اونقدری عقلش رو از دست داده بودکه همچین چیزی بگه. اینبار باید با پای خودش به موجیگه برمی گشت و خنده ی عموش دیوونه ترش کرد $موضوع همون دختر پلیسه ست که تو خونه ش زندگی می کنی؟ افرادم چند بار تا مطب دکتر تعقیبش کرده بودن. باید این احتمال که دوست دخترته رو باور می کردم
جونکوک سوزش اشک رو توی چشم هاش احساس می کرد اما همه ش از روی عصبانیت بود نه چیز دیگه ای.
با وصل شدن تماس لب هاش رو تکون داد و شروع به حرف زدن کرد
می دونست اگه خودش رو معرفی نکنه هیچ صدایی از اون طرف خط نمیاد
_.جونکوکم
$جونکوک؟ چی باعث شده با من تماس بگیری؟
جئون سوک بعد از مکث کوتاهی گفت و به نظر می رسید تا حدی سرگرم شده
جونکوک چشم هاش رو بست و بازدمش رو محکم بیرون داد. شنیدن صدای کسی که با تمام وجود ازش متنفر بود می تونست برای خراب کردن کل هفته ش کافی باشه، اما باید انجامش می داد. باید اسم برادرش رو رو توی ذهنش کمرنگ می کرد و اسم لت رو جاشمی نوشت
_ تا حالا پیوند ریه انجام دادی؟
جئون سوک حالا با جدیت و کنجکاوی بیشتری به بحث ادامه می داد شاید جونکوک باالخره پیشنهاد همکاریش رو پذیرفته بود. هیچکس نمی دونست
$معلومه، چرا می پرسی؟
_یک نفر هست که برام مهمه سرطان ریه داره و دکترها میگن هیچی جواب نمی ده. اگه بتونی زنده نگهش داری همه چیزم رو بهت می دم
جونکوک آرنجش رو روی میز کافه گذاشت و فاصله ی بین دو ابروش رو فشرد. از هر بخش اون معامله متنفر بود اما هر راهی رو امتحان می .کرد. به خودش قول داده بود
جئون سوک صدایی از ته گلوش آزاد کرد که نشون می داد داره فکر می .کنه
$پیوند ریه برای مراحل اولیه ی سرطانه، گفتی دکترها ازش ناامید شدن ریسکش بالاست
دست جونکوک ناخودآگاه مشت شد و صداش کمی بالا رفت
خوشبختانه اون ساعت از صبح افراد زیادی توی کافه نبودن و کسی متوجه زبان کره ای نمی .شد
_می تونی درستش کنی یا نه؟ من کل ثروت پدربزرگ رو بهت
می دم، برات کار می کنم، هر چیزی که بخوای
جونکوک طی چند روز گذشته، اونقدری عقلش رو از دست داده بودکه همچین چیزی بگه. اینبار باید با پای خودش به موجیگه برمی گشت و خنده ی عموش دیوونه ترش کرد $موضوع همون دختر پلیسه ست که تو خونه ش زندگی می کنی؟ افرادم چند بار تا مطب دکتر تعقیبش کرده بودن. باید این احتمال که دوست دخترته رو باور می کردم
جونکوک سوزش اشک رو توی چشم هاش احساس می کرد اما همه ش از روی عصبانیت بود نه چیز دیگه ای.
۸.۰k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.