part 16
part 16
ات : جیمین
جیمین: چیه
بهش نزدیک شدم و دستامو دوره گردنش حلقه کردم لبامو نزدیک لباش کردم و بوسی رویه لباش گذاشتم و گفتم
ات: جیمین تورو خدا عصبانی نشو
جیمین : خوب بلدی
ات : چیو
جیمین : اینکه از دلم دربیاری
ات : اوهوم
دستاشو دوره کمرم حلقه کرد و لباشو گذاشت رویه لبام منم همراهی میکردم و لباشو مک میزدم
کوک : اینجا چه خبره
ات : داداش
زود از جیمین جدا شدم جونکوک خیلی عصبانی شده بود با عصبانیت اومد پیشه ما
ات : داداش آروم باش
سوجی : جونکوک اینجا جاش نیست
جونکوک با عصبانیت اومد سمته ما میگفت بریم حیات همه هم رفتیم حیات
ات : داداش آروم تورو خدا به حرفام گوش کن
کوک : ات بر کنار
ات : نه تورو خدا داداش
کوک : اتتتتتتت برو تو (با صدا بلند)
ات : من هیچ جای نمیرم (بغض )
جیمین : ات شیرینیه من تو برو تو سرده من با جونکوک حرف میزنم
ات : نه (با حالت گریه)
جیمین : عشقم گریه نکن (با دستام صورتش رو قاب کردم )
ات : ب....با....باشه
کوک : سوجی ات رو ببر تو
سوجی ات رو برد من به جیمین نزدیک شدم و یه مشت زدم تویه صورتش اونم اوفتاد
جیمین : داداش دستت خیلی سنگینه
کوک : خفشو(با عصبایت)
با مشت زد تویه صورتش آنقدر زد که صورتش خونی شد با اینکه جیمین بلد بود که اما فقد از جونکوک کتک میخورد تا اینکه
کوک : چرا مقاومت نمیکنی
جیمین : من عاشقه ات هستم و هیچ وقت ترکش نمیکنم خیلی دوسش دارم
کوک: جیمین پاشو
دست از زدنه جیمین برداشت و رویه زمین نشست جیمین هم کنارش نیست
کوک : تو که خواهرم رو دوست داری باید بهم میگفتی
جیمین : ات نزاشت خیلی می ترسید
کوک : من مخالفت نمیکنم و اگه پدرم خبر داش شه من نمیتونم از دسته پدر نجاتش بدم برایه این زدمت که بهم خیانت کردی با خواهرم رابطه داشتی و بهم نگفتی
جیمین : گفتم که ات دلش نمیخواد
کوک : نبینم که ناراحتش کنی
جیمین : تو منو میشناسی خوب دیگه بریم پیشه دخترا
کوک : بریم
همین که بلند شدیم ات به سمته ما اومد
ات : جیمین
آنقدر زود رفتم و دستامو دوره گردنش حلقه کردم و سفت بغلش کردم
جیمین : ات من خوبم گریه نکن
ات : جیمین خیلی ترسیدم(همیه حرفاش با گریه میگفت )
با دستاش صورتم رو قاب کرد
جیمین : گریه نکن شیرینی من
ات : همیه صورتت زخمی شده داداش با صورته عشقم چیکار کردی(با دستام صورتشو نوازش میکردم )
ادامه دارد..
ات : جیمین
جیمین: چیه
بهش نزدیک شدم و دستامو دوره گردنش حلقه کردم لبامو نزدیک لباش کردم و بوسی رویه لباش گذاشتم و گفتم
ات: جیمین تورو خدا عصبانی نشو
جیمین : خوب بلدی
ات : چیو
جیمین : اینکه از دلم دربیاری
ات : اوهوم
دستاشو دوره کمرم حلقه کرد و لباشو گذاشت رویه لبام منم همراهی میکردم و لباشو مک میزدم
کوک : اینجا چه خبره
ات : داداش
زود از جیمین جدا شدم جونکوک خیلی عصبانی شده بود با عصبانیت اومد پیشه ما
ات : داداش آروم باش
سوجی : جونکوک اینجا جاش نیست
جونکوک با عصبانیت اومد سمته ما میگفت بریم حیات همه هم رفتیم حیات
ات : داداش آروم تورو خدا به حرفام گوش کن
کوک : ات بر کنار
ات : نه تورو خدا داداش
کوک : اتتتتتتت برو تو (با صدا بلند)
ات : من هیچ جای نمیرم (بغض )
جیمین : ات شیرینیه من تو برو تو سرده من با جونکوک حرف میزنم
ات : نه (با حالت گریه)
جیمین : عشقم گریه نکن (با دستام صورتش رو قاب کردم )
ات : ب....با....باشه
کوک : سوجی ات رو ببر تو
سوجی ات رو برد من به جیمین نزدیک شدم و یه مشت زدم تویه صورتش اونم اوفتاد
جیمین : داداش دستت خیلی سنگینه
کوک : خفشو(با عصبایت)
با مشت زد تویه صورتش آنقدر زد که صورتش خونی شد با اینکه جیمین بلد بود که اما فقد از جونکوک کتک میخورد تا اینکه
کوک : چرا مقاومت نمیکنی
جیمین : من عاشقه ات هستم و هیچ وقت ترکش نمیکنم خیلی دوسش دارم
کوک: جیمین پاشو
دست از زدنه جیمین برداشت و رویه زمین نشست جیمین هم کنارش نیست
کوک : تو که خواهرم رو دوست داری باید بهم میگفتی
جیمین : ات نزاشت خیلی می ترسید
کوک : من مخالفت نمیکنم و اگه پدرم خبر داش شه من نمیتونم از دسته پدر نجاتش بدم برایه این زدمت که بهم خیانت کردی با خواهرم رابطه داشتی و بهم نگفتی
جیمین : گفتم که ات دلش نمیخواد
کوک : نبینم که ناراحتش کنی
جیمین : تو منو میشناسی خوب دیگه بریم پیشه دخترا
کوک : بریم
همین که بلند شدیم ات به سمته ما اومد
ات : جیمین
آنقدر زود رفتم و دستامو دوره گردنش حلقه کردم و سفت بغلش کردم
جیمین : ات من خوبم گریه نکن
ات : جیمین خیلی ترسیدم(همیه حرفاش با گریه میگفت )
با دستاش صورتم رو قاب کرد
جیمین : گریه نکن شیرینی من
ات : همیه صورتت زخمی شده داداش با صورته عشقم چیکار کردی(با دستام صورتشو نوازش میکردم )
ادامه دارد..
۸.۳k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.