p22
که یهو..
لبای داغی روی لبای اته فرود اومد ....
اته که فهمیده بود کیه یواش زد زیر گریه...
که یهو طرف دست از بوسیدنش برداشت.....
کوک:اته...(دستاش رو از روی چشمای اته برداشت و خیره شد بهش..ولی اته هنوز چشماش بسته بود و یواش داشت گریه میکر...)
کوک:هی اته چت شده....
(که یهو اته سرشو اورد بالا ..وقتی دید کوکه محکم گرفتش بغل ...)
بدن داغش با بدن سر کوک خیلی ارتباط برقرار میکرد....
اته که خیلی محکم کوک رو بغل گرفته بود پاهاشو دور کوک حلقه کرده بود ...
وقتی کوک حال اته رو فهمید محکم گرفتش بغل ...
درسته اته مشکلی نداشت فقط موقع دوره ماهانش بود ...و کوک هم میدونست ....
کوک:اته ..نگام کن دختر....
ات:(با چشمای اشکی و قرمز سرش رو بالا اورد...)
ات:کوک فکر کردم یکی میخاد بدزدم...(گریه دوباره کوک رو گرفته بود بغل)
(کوک که نمیتونست خندش رو کنترل کنه زد زیر خنده ..)
کوک:اته..(خندهه)
کوک:قربونت بشم اخه هیچکس حق نداره نزدیکت بشه به جز من بعد بخوان بدزدنت(خننندههه)
ات:نخنددد(با گریه ..یواش زد تو سینه کوک)
کوک:ایییی..(که یهو دستای کوک شل شد ..داشت میوفتاد که یهو اته گرفتش...)
ات:کوک...(گریه)
ات:هیی کوک غلط کردم تروخدا پاشو ....(گرییهه)
ات:الانه که بمیرم دیگه....(دستش رو گذاشت رو قلب خودش...و چشماش رو بست)
کوک:غلط میکنی بمیری ...(یهو کوک مثل سیخ پاشد و اخم کرد..)
ات:خدا بگم چکارت کنه ...اخه مرض داری منو میترسو...(که یهو قلبش تیر کشید...دست گذاشت روی قلبش ...)
کوک:هی اته ...باتوام...(که یهو توی بغل گرمش گرفتش)
کوک:چت شد یهو..(نگران)
ات:قلبم تیر کشیددد....
کوک:خدا منو نصف کنه..که همچین کاری باهات کردم.....
ات:تروخدا اینجور نگو.....
کوک:اممم....اگه تا یدقیقه دیگه با این وضع جلوم باشی ..فکرنکنم شب خوب بخوابی ....(خنده شیطانی...)
که اته نگاهی به خودش کرد...
ات:چشماتو درش نکن ..ای بیتربیت ...(پاشد با دمپایی دستش زد پشت کوک ...اته افتاده بود پشت کوک تا کوک رو بیرون کنه ..ولی کوک مثل بانی فقط لبخند میزد و انگشت فاکش رو نشون میداد....)
ات:بزار یام بیرون...تو منو هزار دفع سکته میدی ...
کوک:(خندههه)
ات:ای درد خندهه... الان نمیرسیم به پارتی گمشو برو بیرون اماده شو....
کوک:میشه باهم حموم کنیمم..(چشماش رو معصوم کرد... با لحن بچه گونه گفت)
ات:خیلی سخت در اشتباهی که من به این چشما نه بگم...(با خنده)
کوک:اخجووننن(بدو بدو رفت زیر دوش و اب رو گرم کرد...)
ات:خدایا الان این دوست پسر منه یا پسر من..؟(خندهه)
کوک:یکشو جا گذاشتی...
ات:..؟
کوک:ددی..(خنده شیطانیی بعد یهو اب داغ رو پر سطل کرد ریخت روی اته...)
ات:جونگ کوک....فقط دعا کن دستم بهت نرسه....(داد)
کوک:یاح یاح یاح(خندهه)
..........................................................................
که یهو کوک دست اته رو گرفت و برد زیر دوش....
کوک:هیچوقت نباید بزاری خیس بشی...چون تمام اموال منو به نمایش میزاری....
ات:اوه جدنن ..باشه ...(که یهو لباسش رو دراورد ..)
کوک:اوه اوه اوه ...زیاده روی نکردی ...(پوزخند)
ات:نه چون دوست دارم شامپو ها بدن منو ببینن....
کوک:شامپو ها غلط میکنن با تو ....
ات:او او ..با هر حرفت لباسام درمیان...(شلوارش رو دراورد..و نگاه چشمای کوک میکرد)(کوک که از کارای اته جا خورده بود هیچ حرف نمیزد... ولی یهو یه فکری به ذهن خودش هم زد)
(دوستان اته نیمتنه تنش بود و شرتک کوتاه زیر شلوارش بود پس لخت نیست )
ات:میدونم داری به چی فکر میکنی ولی فکر کردن بهش خیلی دیره ..چون دارم کاری قبلت رو جبران میکنم...(که یهو اته لباس تن کوک رو دراورد..)
ات:اومم...ماشالله که بدن خودمه...(با خنده نگاه چشمای کوک میکرد..)
هردوشون زیر دوش بودن و نگاه هم میکردن....
کوک که موهاش خیسش خیلی س**کسی ترش میکرد افتاده بود روی صورتش...و تتو و بدن عضله ایش رو بیشتر به نمایش میزاشت
و اته ایی که قطره های موهای خیس س**کسیش میریخت روی عضله های شکمش داف ترش کرده ... بودد
کوک:اته چرا اینقدر ...تو ....
ات:اینقدر چی....
کوک:اینقدر تو همچیت ایده عاله..(با همین حرف سری لباش رو رسوند به لبای خوش فرم اته ...و مثل تشنه ها میمکید..)
..........................................................................................
برید کیف کنیدددددددد
لبای داغی روی لبای اته فرود اومد ....
اته که فهمیده بود کیه یواش زد زیر گریه...
که یهو طرف دست از بوسیدنش برداشت.....
کوک:اته...(دستاش رو از روی چشمای اته برداشت و خیره شد بهش..ولی اته هنوز چشماش بسته بود و یواش داشت گریه میکر...)
کوک:هی اته چت شده....
(که یهو اته سرشو اورد بالا ..وقتی دید کوکه محکم گرفتش بغل ...)
بدن داغش با بدن سر کوک خیلی ارتباط برقرار میکرد....
اته که خیلی محکم کوک رو بغل گرفته بود پاهاشو دور کوک حلقه کرده بود ...
وقتی کوک حال اته رو فهمید محکم گرفتش بغل ...
درسته اته مشکلی نداشت فقط موقع دوره ماهانش بود ...و کوک هم میدونست ....
کوک:اته ..نگام کن دختر....
ات:(با چشمای اشکی و قرمز سرش رو بالا اورد...)
ات:کوک فکر کردم یکی میخاد بدزدم...(گریه دوباره کوک رو گرفته بود بغل)
(کوک که نمیتونست خندش رو کنترل کنه زد زیر خنده ..)
کوک:اته..(خندهه)
کوک:قربونت بشم اخه هیچکس حق نداره نزدیکت بشه به جز من بعد بخوان بدزدنت(خننندههه)
ات:نخنددد(با گریه ..یواش زد تو سینه کوک)
کوک:ایییی..(که یهو دستای کوک شل شد ..داشت میوفتاد که یهو اته گرفتش...)
ات:کوک...(گریه)
ات:هیی کوک غلط کردم تروخدا پاشو ....(گرییهه)
ات:الانه که بمیرم دیگه....(دستش رو گذاشت رو قلب خودش...و چشماش رو بست)
کوک:غلط میکنی بمیری ...(یهو کوک مثل سیخ پاشد و اخم کرد..)
ات:خدا بگم چکارت کنه ...اخه مرض داری منو میترسو...(که یهو قلبش تیر کشید...دست گذاشت روی قلبش ...)
کوک:هی اته ...باتوام...(که یهو توی بغل گرمش گرفتش)
کوک:چت شد یهو..(نگران)
ات:قلبم تیر کشیددد....
کوک:خدا منو نصف کنه..که همچین کاری باهات کردم.....
ات:تروخدا اینجور نگو.....
کوک:اممم....اگه تا یدقیقه دیگه با این وضع جلوم باشی ..فکرنکنم شب خوب بخوابی ....(خنده شیطانی...)
که اته نگاهی به خودش کرد...
ات:چشماتو درش نکن ..ای بیتربیت ...(پاشد با دمپایی دستش زد پشت کوک ...اته افتاده بود پشت کوک تا کوک رو بیرون کنه ..ولی کوک مثل بانی فقط لبخند میزد و انگشت فاکش رو نشون میداد....)
ات:بزار یام بیرون...تو منو هزار دفع سکته میدی ...
کوک:(خندههه)
ات:ای درد خندهه... الان نمیرسیم به پارتی گمشو برو بیرون اماده شو....
کوک:میشه باهم حموم کنیمم..(چشماش رو معصوم کرد... با لحن بچه گونه گفت)
ات:خیلی سخت در اشتباهی که من به این چشما نه بگم...(با خنده)
کوک:اخجووننن(بدو بدو رفت زیر دوش و اب رو گرم کرد...)
ات:خدایا الان این دوست پسر منه یا پسر من..؟(خندهه)
کوک:یکشو جا گذاشتی...
ات:..؟
کوک:ددی..(خنده شیطانیی بعد یهو اب داغ رو پر سطل کرد ریخت روی اته...)
ات:جونگ کوک....فقط دعا کن دستم بهت نرسه....(داد)
کوک:یاح یاح یاح(خندهه)
..........................................................................
که یهو کوک دست اته رو گرفت و برد زیر دوش....
کوک:هیچوقت نباید بزاری خیس بشی...چون تمام اموال منو به نمایش میزاری....
ات:اوه جدنن ..باشه ...(که یهو لباسش رو دراورد ..)
کوک:اوه اوه اوه ...زیاده روی نکردی ...(پوزخند)
ات:نه چون دوست دارم شامپو ها بدن منو ببینن....
کوک:شامپو ها غلط میکنن با تو ....
ات:او او ..با هر حرفت لباسام درمیان...(شلوارش رو دراورد..و نگاه چشمای کوک میکرد)(کوک که از کارای اته جا خورده بود هیچ حرف نمیزد... ولی یهو یه فکری به ذهن خودش هم زد)
(دوستان اته نیمتنه تنش بود و شرتک کوتاه زیر شلوارش بود پس لخت نیست )
ات:میدونم داری به چی فکر میکنی ولی فکر کردن بهش خیلی دیره ..چون دارم کاری قبلت رو جبران میکنم...(که یهو اته لباس تن کوک رو دراورد..)
ات:اومم...ماشالله که بدن خودمه...(با خنده نگاه چشمای کوک میکرد..)
هردوشون زیر دوش بودن و نگاه هم میکردن....
کوک که موهاش خیسش خیلی س**کسی ترش میکرد افتاده بود روی صورتش...و تتو و بدن عضله ایش رو بیشتر به نمایش میزاشت
و اته ایی که قطره های موهای خیس س**کسیش میریخت روی عضله های شکمش داف ترش کرده ... بودد
کوک:اته چرا اینقدر ...تو ....
ات:اینقدر چی....
کوک:اینقدر تو همچیت ایده عاله..(با همین حرف سری لباش رو رسوند به لبای خوش فرم اته ...و مثل تشنه ها میمکید..)
..........................................................................................
برید کیف کنیدددددددد
۱۲.۳k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.