همبازی من
🖤🖇🖤🖇🖤🖇🖤🖇🖤🖇
🖤🖇همبازی من🖇🖤
🖤🖇پارت نهم🖇🖤
ماهان:باشه حالا که اینجوریه کاری میکنم تو پای عشقم بسوزی
_ور ور زیادی ممنوع
که با صدای آژیر پلیس ماهان گفت:تو پلیس رو خبر کردی
_من که دستم بسته چجوری پلیس رو خبر کنم
ماهان:اوکی ولی باید بکشمت
و یه چاقو تیز برداشت و زد به سمت دلم و من یه دفعه شوکه شدم و از درد به خودم پیچیدم
و ماهان در رفت
و بعد سیاهی مطلق
چشام رو باز کردم با دیدن فضای بیمارستان تازه یادم افتاد چی به چیه که با دیدن جیهوپ کنارم که خوابیده بود لبخند محوی زدم و دستمو آروم بردم تو موهاش و نوازش کردم ولی با دیدن باز شدن پلکش سریع دستمو آوردم عقب
جیهوپ:حالت خوبه هانول
سرمو تکون دادم و به روبروم خیره شدم
جیهوپ:نمیخوای بگی قضیه چیه
_دلیلی نمیبینم که توضیح بدم
جیهوپ:باشه
تصمیم گرفتم امروز رو بیخیال همه چی بشم و قصه زندگیم رو تعریف کنم
_من یک ایرانی هستم اونموقع ۱۵ سالم بود(حواس جیهوپ جمع شد) که عاشق کره جنوبی شدم ولی خانوادم هیچ وقت با این کشور خوب کنار نمیومدن و میگفتن یا ما یا اونا منم که کره جنوبی رو انتخاب کردم و منو طرد کردن اون موقع اسمم نیل ماه بود به معنی آسمان نیلی یا ماه نیلی
اونموقع هیچ جایی رو نداشتم برم هر جا میرفتم بعد دو هفته منو پرت میکردن بیرون همه کا رو میکردم از شستن توالت تا کلفتی مردم همه چی تا اینکه با پسری آشنا شدم که اسمش ماهان بود (پوزخند زدم )ادعا میکرد عاشقمه ولی نگو آقا میخواسته ازم استفاده کنه از اون روز گولشو خوردم و زیر دستش کار کردم تا ۲۰ سالگیم تا اینکه فهمیدم اصلا منو دوست نداره و همه چیش کشکه
منم با همون پولی که ماهان میریخت به حساب و حقوقم بود شناسنامه جدید درست کردم با اسم و نام کره ای و اومدم کره و دیگه ماهان رو ندیدم وقتی اومدم کره این جا هم کار میکردم یه روز رفته بودم خونه صاحب کارم که پسرش بود پسرش عوضی هستش و کلی دختر رو بدبخت کرده و حالا میاد میگه من زنشم و فلان بعد از اون همش مزاحمم میشه و تا الان هم دست از سرم ور نمیداره
جیهوپ:تو ایرانی هستی جدی
_ په نه په
جیهوپ :یه کم فارسی حرف بزن
_اوکی «دلم میخواد بزنم لهت کنم یابو گرسنه»خب فهمیدی
جیهوپ:هن نه نفهمیدم
_خو خودارو شکر
جیهوپ:یه بار دیگه بگو دیگه
_نچ
جیهوپ:بگو دیگه
یه بار دیگه حرفمو گفتم مگه دست از سرم بر میداشت
تا شب همینجور کل کل کردیم و کلی خوشگذروندیم و تا فردا صبح
🖤🖇️🖤🖇️🖤🖇️🖤🖇️🖤🖇️🖤🖇️
اینم سه پارت خدمت دو تا عشقولای من
🖤🖇همبازی من🖇🖤
🖤🖇پارت نهم🖇🖤
ماهان:باشه حالا که اینجوریه کاری میکنم تو پای عشقم بسوزی
_ور ور زیادی ممنوع
که با صدای آژیر پلیس ماهان گفت:تو پلیس رو خبر کردی
_من که دستم بسته چجوری پلیس رو خبر کنم
ماهان:اوکی ولی باید بکشمت
و یه چاقو تیز برداشت و زد به سمت دلم و من یه دفعه شوکه شدم و از درد به خودم پیچیدم
و ماهان در رفت
و بعد سیاهی مطلق
چشام رو باز کردم با دیدن فضای بیمارستان تازه یادم افتاد چی به چیه که با دیدن جیهوپ کنارم که خوابیده بود لبخند محوی زدم و دستمو آروم بردم تو موهاش و نوازش کردم ولی با دیدن باز شدن پلکش سریع دستمو آوردم عقب
جیهوپ:حالت خوبه هانول
سرمو تکون دادم و به روبروم خیره شدم
جیهوپ:نمیخوای بگی قضیه چیه
_دلیلی نمیبینم که توضیح بدم
جیهوپ:باشه
تصمیم گرفتم امروز رو بیخیال همه چی بشم و قصه زندگیم رو تعریف کنم
_من یک ایرانی هستم اونموقع ۱۵ سالم بود(حواس جیهوپ جمع شد) که عاشق کره جنوبی شدم ولی خانوادم هیچ وقت با این کشور خوب کنار نمیومدن و میگفتن یا ما یا اونا منم که کره جنوبی رو انتخاب کردم و منو طرد کردن اون موقع اسمم نیل ماه بود به معنی آسمان نیلی یا ماه نیلی
اونموقع هیچ جایی رو نداشتم برم هر جا میرفتم بعد دو هفته منو پرت میکردن بیرون همه کا رو میکردم از شستن توالت تا کلفتی مردم همه چی تا اینکه با پسری آشنا شدم که اسمش ماهان بود (پوزخند زدم )ادعا میکرد عاشقمه ولی نگو آقا میخواسته ازم استفاده کنه از اون روز گولشو خوردم و زیر دستش کار کردم تا ۲۰ سالگیم تا اینکه فهمیدم اصلا منو دوست نداره و همه چیش کشکه
منم با همون پولی که ماهان میریخت به حساب و حقوقم بود شناسنامه جدید درست کردم با اسم و نام کره ای و اومدم کره و دیگه ماهان رو ندیدم وقتی اومدم کره این جا هم کار میکردم یه روز رفته بودم خونه صاحب کارم که پسرش بود پسرش عوضی هستش و کلی دختر رو بدبخت کرده و حالا میاد میگه من زنشم و فلان بعد از اون همش مزاحمم میشه و تا الان هم دست از سرم ور نمیداره
جیهوپ:تو ایرانی هستی جدی
_ په نه په
جیهوپ :یه کم فارسی حرف بزن
_اوکی «دلم میخواد بزنم لهت کنم یابو گرسنه»خب فهمیدی
جیهوپ:هن نه نفهمیدم
_خو خودارو شکر
جیهوپ:یه بار دیگه بگو دیگه
_نچ
جیهوپ:بگو دیگه
یه بار دیگه حرفمو گفتم مگه دست از سرم بر میداشت
تا شب همینجور کل کل کردیم و کلی خوشگذروندیم و تا فردا صبح
🖤🖇️🖤🖇️🖤🖇️🖤🖇️🖤🖇️🖤🖇️
اینم سه پارت خدمت دو تا عشقولای من
- ۲.۴k
- ۱۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط