پارت ۳
پارت ۳
#ددی_خشن
وقتی منو بردن ت اتاق اون مرده ک نمیدونم اسمش چیه اومد ت اتاق و پشت سرش درو بست و نزدیکم شد گفت اسمت چیه کوچولو؟
ات: کیم ....ات ..هستم (لکنت)
مرده :چرا انقدر ت می لرزی راستی من اسمم کوک هست ولی ت منو ارباب صدا کن
ات:ارباب؟
کوک:آره چطور مشکل داری ؟راستی ت از امروز خدمتکار این خونه ای
ات : چشمام گرد شد گفتم من خدمتکار بشم ؟عمرن اگه بشم
کوک : دختره ی هرزه من ت رو خریدم و من میگم باید خدمتکار این خونه باشی
و نزدیکم شد نفس داغشو می تونستم روی گردنم حس کنم آروم در گوشم گفت
کوک: امشب آماده باش کوچولو
و بعد از اتاق خارج شد
ویو ات
وقتی کوک رفت نشتم رو زمین و پاهامو بغل کردم و زار زار گریه میکردم و پدرم رو فحش میدادم
پرش زمانی
شب شد و من آنقدر گریه کرده بودم ک چشام پف کرده بود ک یهو صدای در اومد
(تق...تق..تق)
ات: بیا ت
ویو ات
دیدم در باز شد و اوجوما اومد ت
(اوجوما همون خدمتکار)
اوجوما گفت......................
#ددی_خشن
وقتی منو بردن ت اتاق اون مرده ک نمیدونم اسمش چیه اومد ت اتاق و پشت سرش درو بست و نزدیکم شد گفت اسمت چیه کوچولو؟
ات: کیم ....ات ..هستم (لکنت)
مرده :چرا انقدر ت می لرزی راستی من اسمم کوک هست ولی ت منو ارباب صدا کن
ات:ارباب؟
کوک:آره چطور مشکل داری ؟راستی ت از امروز خدمتکار این خونه ای
ات : چشمام گرد شد گفتم من خدمتکار بشم ؟عمرن اگه بشم
کوک : دختره ی هرزه من ت رو خریدم و من میگم باید خدمتکار این خونه باشی
و نزدیکم شد نفس داغشو می تونستم روی گردنم حس کنم آروم در گوشم گفت
کوک: امشب آماده باش کوچولو
و بعد از اتاق خارج شد
ویو ات
وقتی کوک رفت نشتم رو زمین و پاهامو بغل کردم و زار زار گریه میکردم و پدرم رو فحش میدادم
پرش زمانی
شب شد و من آنقدر گریه کرده بودم ک چشام پف کرده بود ک یهو صدای در اومد
(تق...تق..تق)
ات: بیا ت
ویو ات
دیدم در باز شد و اوجوما اومد ت
(اوجوما همون خدمتکار)
اوجوما گفت......................
۱۱.۴k
۲۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.