خاطراتی پر از فراز و نشیب

خاطراتی پر از فراز و نشیب
پارت چهاردهم
فصل اول

چند روز بعد
دو ساعتی میشد وسط حیاط قصر ،مشغول ویالون زدن بودم، تا اینکه حس کردم گونه هام خیس شده، داشت بارون میومد، خیلی وقت بود ولیعهد ندیده بودم کاش میشد دوباره ببینمش
ندیمه: بانوی جوان؟
سرم رو برگردوندم به سمت ندیمه .
+کاری داشتید؟
ندیمه: ارباب(شرلوک) فرمودند که به اتاقشان بروید، گفتند کار مهمی با شما دارند و اینکه بارون هم میاد ، برای اینکه بیمار نشید و حالتون بد نشه لطفا برای سلامتیتون برید داخل قصر
بلند شدم و دامنم رو تکون دادم .
+ خیلی خب.
داخل قصر رفتم و ویالون رو گذاشتم داخل اتاق، بعد از عوض کردن لباسم .رفتم وارد اتاق پدرم شدم.
بعد از سلام و احوال پرسی با حرفی که زد به معنای واقعی کلمه خشکم زد..
+منظورتون دقیقا چیه پدر؟
ادامه دارد......
دیدگاه ها (۰)

خاطراتی پر از فراز و نشیبپارت پانزدهمفصل اولاز زبان آریانا +...

خاطراتی پر از فراز و نشیبپارت هفدهمفصل اولفلش بک به۱۳ سال قب...

می‌دونی بهترین هدیم از طرف کیه؟_نه! کی؟ زندگی، روزی که ترو ب...

خاطراتی پر از فراز و نشیبپارت سیزدهمفصل اولملودی خوشحال شد و...

سفید تر از برف :)(: سیاه تر از خاکستر p7

Part ¹²⁵ا.ت ویو:بین زمین و آسمون بودیم..دورتا دورمون سیاهی م...

ویو نینا بیدار شدم داخل اون آکواریوم لعنتی بودم رفتم بالا و ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط