رمان
#رمان
#چشمان_سیاه
#BTS
#part:۳۲
جیمین:بده دستتو ببینم
بلا:ی خراش کوچولوعه چیزی نیست...مهم نیست....درد نداره...ولی اگه بهم گوش ندی درد داره ولی نه دستم اونوقت قلبم درد میگیره
جیمین:بلا خودتو بزار جای من...شکه نمیشی؟اینکه بفهمی دوستت مافیاست....کار غیرقانونی انجام میده...مخصوصا اینکه شغلت ایدله
بلا:من درکت میکنم....ولی ی لحظه فک نکردی ممکنه دروغ باشه؟ممکنه بازی باشه؟ممکنه همش علکی باشه؟چرا باور کردی؟
جیمین: چون تو با اومدنت به اونجا و دعوا با سویون و بویون ثابتش کرردی...
بلا:اجازه میدی توضیح بدم؟
جیمین:باشه...بلند شو بریم اونور بشینیم
بلا:جیمین کمکم کرد بلند شم و رفتیم نشستیم رو سکو باغچه اطراف خونه..
جیمین:میشنوم
بلا:اون روز توی پارک برات ی قسمت از ماجرا رو تعریف کردم یادته دیگه؟
جیمین:اره
بلا:بعد از اون فهمیدم کسی که همه ی این ماجرا ها از سر اونه اونی نیست که ما انداختیمش زندان....این درواقع خواهرش که کاراشو لاپوشونی میکنه
و من ی جوری باید اونو پیدا میکردم چون پای تو این وسطه
بعد از کلی تحقیقات من و میساکی فهمیدیم که این دوتا خواهرا یعنی سویون و بویون...دنبال توئن!
حالا چطور
سویون عاشقته و بویون خواهر دو قلوشه پس اینا با هم دست به یکی کردن تا تورو گیر بندازن...
نقشه اشون هم اینطور بوده که بویون خودشو جای سویون بزنه چون دو قلوئن...بعد از اونجایی که یونجون با تو صمیمیه از من استفاده کنن...کاری کنن من بهشون کامل اعتماد کنن بعد از من و این اعتماد استفاده کنن
چون من خواهر یک ایدلم....از من استفاده میکنن و تورو گیر مسندازن و اینجا مسئول اين کار کی میشه.... من!
مثلا کنسرت داشته باشی و من کمک کنم تورو بدزدن و سویون و بویون دستی نداشته باشن....اینطور همه چی میوفته گردن من
درحالیکه با گفتن دزدین فرد و شخص دیگه گولم زدن...
اما بعد که همه چی رو فهمیدم همه چی هم عوض شد....باید ی جوری از شرشون کامل خلاص میشدم....پس گفتم بازی ای که اونا شروع کردن رو من تموم میکنم ولی به روش خودشون
من و میساکی خودمون مافیا جا زدیم و برای خودمون باندی رو تاسیس کردیم....نه بزرگه و نه کوچیک....بخاطر قدرتی که پدر میساکی داره این کار راحت تر شد و همچنین کمک و دخالت پلیس
#چشمان_سیاه
#BTS
#part:۳۲
جیمین:بده دستتو ببینم
بلا:ی خراش کوچولوعه چیزی نیست...مهم نیست....درد نداره...ولی اگه بهم گوش ندی درد داره ولی نه دستم اونوقت قلبم درد میگیره
جیمین:بلا خودتو بزار جای من...شکه نمیشی؟اینکه بفهمی دوستت مافیاست....کار غیرقانونی انجام میده...مخصوصا اینکه شغلت ایدله
بلا:من درکت میکنم....ولی ی لحظه فک نکردی ممکنه دروغ باشه؟ممکنه بازی باشه؟ممکنه همش علکی باشه؟چرا باور کردی؟
جیمین: چون تو با اومدنت به اونجا و دعوا با سویون و بویون ثابتش کرردی...
بلا:اجازه میدی توضیح بدم؟
جیمین:باشه...بلند شو بریم اونور بشینیم
بلا:جیمین کمکم کرد بلند شم و رفتیم نشستیم رو سکو باغچه اطراف خونه..
جیمین:میشنوم
بلا:اون روز توی پارک برات ی قسمت از ماجرا رو تعریف کردم یادته دیگه؟
جیمین:اره
بلا:بعد از اون فهمیدم کسی که همه ی این ماجرا ها از سر اونه اونی نیست که ما انداختیمش زندان....این درواقع خواهرش که کاراشو لاپوشونی میکنه
و من ی جوری باید اونو پیدا میکردم چون پای تو این وسطه
بعد از کلی تحقیقات من و میساکی فهمیدیم که این دوتا خواهرا یعنی سویون و بویون...دنبال توئن!
حالا چطور
سویون عاشقته و بویون خواهر دو قلوشه پس اینا با هم دست به یکی کردن تا تورو گیر بندازن...
نقشه اشون هم اینطور بوده که بویون خودشو جای سویون بزنه چون دو قلوئن...بعد از اونجایی که یونجون با تو صمیمیه از من استفاده کنن...کاری کنن من بهشون کامل اعتماد کنن بعد از من و این اعتماد استفاده کنن
چون من خواهر یک ایدلم....از من استفاده میکنن و تورو گیر مسندازن و اینجا مسئول اين کار کی میشه.... من!
مثلا کنسرت داشته باشی و من کمک کنم تورو بدزدن و سویون و بویون دستی نداشته باشن....اینطور همه چی میوفته گردن من
درحالیکه با گفتن دزدین فرد و شخص دیگه گولم زدن...
اما بعد که همه چی رو فهمیدم همه چی هم عوض شد....باید ی جوری از شرشون کامل خلاص میشدم....پس گفتم بازی ای که اونا شروع کردن رو من تموم میکنم ولی به روش خودشون
من و میساکی خودمون مافیا جا زدیم و برای خودمون باندی رو تاسیس کردیم....نه بزرگه و نه کوچیک....بخاطر قدرتی که پدر میساکی داره این کار راحت تر شد و همچنین کمک و دخالت پلیس
۴.۷k
۲۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.