یونگی ممن عاشقش شدم ولی تو این مدت کم امیدوارم که بهش خ

یونگی م..من عاشقش شدم ولی تو این مدت کم امیدوارم که بهش خوش بگذره

با ناراحتی رفتم سمت شاهدخت و بغلش کردم

کوک :بابایی خیلی اذیت شدی؟(بغض)
جسی :مهم نیست مهم اینه که پیشتم (بغض)
کوک :بابایی و میبخشی؟ (گریه)
جسی تخصیر شما نیست راستی میتونم مامان و ببینم؟
کوک: اره بیا بریم

رفتم و قفل اتاق و باز کردم

کوک عزیزم
آت بیا تو( ناراحت)

کوک ببین کی اومده

ویو آت
تا اومد داخل از چشماش فهمیدم دخترم برگشته رفتم سمتش و بغلش کردم
جسی مامان شمایین؟
ات دختر قشنگم (گریه)
جسی م.. مامان چقدر خوشگلی
ات فدات بشم من آرزوم بود فقط یک بار بغلت کنم
کوک عزیزم ح..حالا منو میبخشی؟(کیوت و بغض)
ات هیچ وقت
کوک باشه من میرم راحت باشین (اشکاش ریخت)
کوک رفت من هیچ وقت نمیبخشمش و فقط بخاطر این طلاق نگرفتم که منو تو این اتاق زندونی کرده بی رحم نزاشته تو این ۹ سال از اتاقم بیرون برم
دیدگاه ها (۱)

ویو کوکمجبور شدم برای اینکه بمونه زندانیش کنم من بدون آت میم...

بچه ها ممنونم که با اینکه ۷۶ پارت گذشته ولی بازم حمایت میکنی...

یونگی میبرمش. هیچ راهی نیست؟دکتر فکر نکنم.متاسفمیونگی میشه ب...

بردمش بیمارستان دکتر اومددکتر باهاش چیکار کردین که به این وض...

سناریووقتی باهات دارن دعوا میکنن که یهو یه بشقاب رو برمیدارن...

رمان جونکوک ( عمارت ارباب )

جیمین فیک زندگی پارت ۶۱#

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط