خانزاده

🍁🍁🍁🍁

#خان_زاده
#پارت290
#جلد_دوم





هردومون از نفس افتاده بودیم به هم چسبیده بودیم و همو بغل کرده بودیم
انگار که قراره کسی مارو از هم جدا کنه از لذتی که برده بودم گریه ام گرفته بود و اهورا با تمام بی حالی که داشت آهسته صورتمو میبوسید عرق کرده بودیم و هر دو بی حال شده بودیم...
وقتی کمی حالمون جا اومد اهورا موهای خیس از عرقمو کنار زد و پیشونیمو بوسید و گفت

_ چقدر دلتنگ تو بودم چقدر تورو کم داشتم مثل دیوونه ها شده بودم خوشحالم که برگشتی زنده شدم که برگشتی
دیگه نرو هیچ وقت منو تنها نزار من بدون تو هیچی نیستم
تمام زندگی منی آیلین
من برای اینکه تورو داشته باشم هر کاری می کنم از هر چیزی می گذرم خواهش می کنم بهم اعتماد کن
من هیچ وقت بهت خیانت نکردم من هرگز به کیمیا نزدیک هم نشدم...
من تو رو عشق تو رو با کل دنیا عوض نمیکنم فراموش کن گذشته رو فراموش کن کارنامه سیاه منو
الان من فقط تورو می خوام چشمام جز تو کسی رو نمیبینه قلبم جز تو جای هیچ کس دیگه ای نیست...

دوسش داشتم خیلی دوسش داشتم حرفاشو باور میکردم پس مهر تایید و با بوسه ای روی لبش زدم و اون محکم تر منو به خودش فشار داد و گفت
_چه خوبه که دارمت چه خوبه که برگشتی
ممنونم که اومدی که بخشیدیم که هنوزم منو دوست داری...

🌹🍁
@khanzadehhe
😻☝️
دیدگاه ها (۱)

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت291#جلد_دوم الان فقط عشق بود که توی وجود...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت292#جلد_دوم با صدای بلند خندید و گفت _ام...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت288#جلد_دوم تنم داشت داغ میشد این مرد خ...

🍁🍁🍁🍁#خان_زاده #پارت287#جلد_دوم می خواستم اول مطمئن بشم از ...

خدایا تو شب بارونی از ته دل ازت میخوام کمک کن مهشید تموم وجو...

جدایی به وقت پاییز

وسط یه بازار شلوغ خیلی اتفاقی چشمامون بهم قفل شد... پلک نزد،...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط