𝐖𝐫𝐨𝐧𝐠 {اشتباه}
𝐖𝐫𝐨𝐧𝐠 {اشتباه}
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟐
توی بغل جانگ کوک خوابیده بودم و اونم آروم موهام رو نوازش میکرد .......
کوک : بریم خونه خودمون؟
ات مگه هنو (حرفم با حرفش نصفه شد)
کوک : بیشتر شبا اونجا میمونم ....... اون خونه همش یادگار توئه ........
چند لحظه ای سکوت بینمون باعث شد برم چند سال پیش وقتی برای اولین بار اومدم به این عمارت و پدر جانگ کوک برای کادو عروسی بهم پیشنهاد داد که فضای بزرگ ته باغ عمارت رو به سلیقه خودمون بسازیم ....... همه اون خونه سلیقه من بود ...... اما فرصت نشد دخترمون رو توش بزرگ کنیم.......
ات: بریم خونه خودمون ..... اما اولش باید برم دوش بگیرم
کوک: پس پاشو بریم
ات: به خدا اگر بخوای...
کوک: نه نه قول میدم فقط دوش بگیریم
مکان:[ خونه خودشون ساعت ۲ بامداد] (آشپزخونه)
ات: جانگ کوک ولم کن بزار غذا رو آماده کنم
(از پشت بغلش کرده بود و حلقه دستاش رو محکم تر می کرد و ولش نمی کرد )
کوک: دلم نمی خواد...
ات: خب بعد هی میگی گشنمه
کوک: دلم نمی خواد ولت کنم.... دلم نمی خواد هیچ وقت ولت کنم.........
ات :قرارم نیست ولم کنی ..... من پیشت هستم
کوک: دوست دارم ..........
(صبح)
جانگ کوک: ات ...... پرنسس ...... پاشو خوشگلم
ات: مممم پاشدم
کوک: می دونی هانول صبح تا تو رو نبینه صبحونه نمی خوره ...
ات: پاشدم پاشدم
از جام پاشدم و به ساعت نگاه کردم حدود ساعت ۸:۳۰ بود که یهو صورتم بوسه بارون شد
هانول:سلام صبح بخیر مامانی
ات :عه تو اینجا چیکار میکنی فسقلی
هانول رو بغلش کردم و از اتاق رفتم سمت آشپزخونه و گذاشتمش روی اُپن
ات: خب ببینم دختر کوچولوی من دیشب خوب خوابید؟
هانول: بله
ات: صبح کی آوردت اینجا
هانول: بابا
جانگ کوک: ات یه لحظه بیا
رفتم توی اتاق که دیدم جانگ کوک داره با کراواتش دست و پنجه نرم میکنه
جانگ کوک : میشه لطفا این رو درستش کنی رفتم جلو آروم کراواتش رو درست کردم فاصله بینمون خیلی کم بود و نفسهای گرمش به صورتم می خورد
بعد از درست کردن کراوات خواستم برم عقب که جانگ کوک دستش رو دور کمرم حلقه کرد و من رو کامل به خودش چسبوند قبل از اینکه اجازه بدهوعتراضی کنم لبش رو روی لبام گذاشت و محکم بوسیدد و بوسه رو قطع کرد که با مشتم آروم زدم به سينه عضله ایش...
ات: هانول میبینه نکن
جانگ کوک : چشم
𝐏𝐚𝐫𝐭 𝟏𝟐
توی بغل جانگ کوک خوابیده بودم و اونم آروم موهام رو نوازش میکرد .......
کوک : بریم خونه خودمون؟
ات مگه هنو (حرفم با حرفش نصفه شد)
کوک : بیشتر شبا اونجا میمونم ....... اون خونه همش یادگار توئه ........
چند لحظه ای سکوت بینمون باعث شد برم چند سال پیش وقتی برای اولین بار اومدم به این عمارت و پدر جانگ کوک برای کادو عروسی بهم پیشنهاد داد که فضای بزرگ ته باغ عمارت رو به سلیقه خودمون بسازیم ....... همه اون خونه سلیقه من بود ...... اما فرصت نشد دخترمون رو توش بزرگ کنیم.......
ات: بریم خونه خودمون ..... اما اولش باید برم دوش بگیرم
کوک: پس پاشو بریم
ات: به خدا اگر بخوای...
کوک: نه نه قول میدم فقط دوش بگیریم
مکان:[ خونه خودشون ساعت ۲ بامداد] (آشپزخونه)
ات: جانگ کوک ولم کن بزار غذا رو آماده کنم
(از پشت بغلش کرده بود و حلقه دستاش رو محکم تر می کرد و ولش نمی کرد )
کوک: دلم نمی خواد...
ات: خب بعد هی میگی گشنمه
کوک: دلم نمی خواد ولت کنم.... دلم نمی خواد هیچ وقت ولت کنم.........
ات :قرارم نیست ولم کنی ..... من پیشت هستم
کوک: دوست دارم ..........
(صبح)
جانگ کوک: ات ...... پرنسس ...... پاشو خوشگلم
ات: مممم پاشدم
کوک: می دونی هانول صبح تا تو رو نبینه صبحونه نمی خوره ...
ات: پاشدم پاشدم
از جام پاشدم و به ساعت نگاه کردم حدود ساعت ۸:۳۰ بود که یهو صورتم بوسه بارون شد
هانول:سلام صبح بخیر مامانی
ات :عه تو اینجا چیکار میکنی فسقلی
هانول رو بغلش کردم و از اتاق رفتم سمت آشپزخونه و گذاشتمش روی اُپن
ات: خب ببینم دختر کوچولوی من دیشب خوب خوابید؟
هانول: بله
ات: صبح کی آوردت اینجا
هانول: بابا
جانگ کوک: ات یه لحظه بیا
رفتم توی اتاق که دیدم جانگ کوک داره با کراواتش دست و پنجه نرم میکنه
جانگ کوک : میشه لطفا این رو درستش کنی رفتم جلو آروم کراواتش رو درست کردم فاصله بینمون خیلی کم بود و نفسهای گرمش به صورتم می خورد
بعد از درست کردن کراوات خواستم برم عقب که جانگ کوک دستش رو دور کمرم حلقه کرد و من رو کامل به خودش چسبوند قبل از اینکه اجازه بدهوعتراضی کنم لبش رو روی لبام گذاشت و محکم بوسیدد و بوسه رو قطع کرد که با مشتم آروم زدم به سينه عضله ایش...
ات: هانول میبینه نکن
جانگ کوک : چشم
۲۱.۶k
۰۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.