(دوست داشتنی) پارت 69
(دوست داشتنی) پارت 69
شب
ا.ت
رفتیم خونه تا سوبین
رفته
تهیونگ: خب اینم رفت
دیگه خیالت راحت شد
ا.ت: آره بریم داخل
تهیونگ: سلام بر مادر
و پدر عزیزم
ا.ت: سلام
+:... ـ
تهیونگ: اتفاقی افتاده
√: نگفتی پدر و مادر ا.ت
چه شرکتی
تهیونگ:سوبین چیزی گفته
√:جواب منو بده اسم شرکتشون
چیه میخوام برم ببینمشون
+: هی مرد اینجوری نگو
ا.ت: اتفاقی افتاده
+: نه اتفاقی نیوفتاده
فقط اینه که تهیونگ به ما دروغ دادی که دختر از شرکت معروف کشور آوردم پولدار ما هم به فکر آیندت بودیم ولی نمیدونستیم
که این دختره پدر و مادرش تصادف کردن مرده
و یه چیزی از همین خدمتکارا هم فقیر تره
تهیونگ: مامان درست حرف بزن
√: من اکه میدونستم با همچین دختری هستی
سریع تر از هم جداتون میکردم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تهیونگ
چشمای ا.ت پر از اشک شده
بود سریع رفت بیرون
تهیونگ: همین و میخواستین
سریع رفتم دنبال ا.ت
ا.ت: نیا دنبالم(😭😭)
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
شب
ا.ت
رفتیم خونه تا سوبین
رفته
تهیونگ: خب اینم رفت
دیگه خیالت راحت شد
ا.ت: آره بریم داخل
تهیونگ: سلام بر مادر
و پدر عزیزم
ا.ت: سلام
+:... ـ
تهیونگ: اتفاقی افتاده
√: نگفتی پدر و مادر ا.ت
چه شرکتی
تهیونگ:سوبین چیزی گفته
√:جواب منو بده اسم شرکتشون
چیه میخوام برم ببینمشون
+: هی مرد اینجوری نگو
ا.ت: اتفاقی افتاده
+: نه اتفاقی نیوفتاده
فقط اینه که تهیونگ به ما دروغ دادی که دختر از شرکت معروف کشور آوردم پولدار ما هم به فکر آیندت بودیم ولی نمیدونستیم
که این دختره پدر و مادرش تصادف کردن مرده
و یه چیزی از همین خدمتکارا هم فقیر تره
تهیونگ: مامان درست حرف بزن
√: من اکه میدونستم با همچین دختری هستی
سریع تر از هم جداتون میکردم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تهیونگ
چشمای ا.ت پر از اشک شده
بود سریع رفت بیرون
تهیونگ: همین و میخواستین
سریع رفتم دنبال ا.ت
ا.ت: نیا دنبالم(😭😭)
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
۱۱.۹k
۱۴ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.