"تکپارتی"
"تکپارتی"
وقتی بهت سیلی میزنه و....🍨🏩
سانا{جونگ کوکا بهت گفتم من و اون فقط همکاریم اینکه تو از اون چی میدونی و کیه برام مهم نیست... چون اون برام اهمیتی نداره.
جونگ کوک{لعنتی تو توی بغلش بودی بعد میگی اهمیتی نداره؟ *عصبی
سانا{باور کن پام پیچ خورد داشتم می افتادم اونم منو گرفت همین.
جونگ کوک{بهم دروغ نگو*داد بلند
سانا{دیگه نتونستم تحمل کنم و ایستادم رو به روش و...جئون جونگ کوک اونی که باید عصبانی بشه منم نه تو دورو بر تو پر از دختر... اون میکاپ آرتیست های عوضی که بهت شماره میدن با اینکه میدونن زن داری... اونی که باید شک کنه منم نه تو. *داد... با تموم شدن حرفم صورتم و به سمت چپ برگشت و گونه راستم سوخت... با تعجب و بغضی که هر لحظه ممکن بود بشکنه ذول زدم تو چشماش... با برداشتن اولین قدم عقب عقب رفتم و در نهایت به سمت اتاق دویدم.
جونگ کوک{با دیدن گونه سرخش و چشمای اشکیش قلبم درد گرفت... به سمت اتاق رفتم و دستگیره رو کشیدم ولی قفل بود... سانا عزیزم بیا درو باز کن ببخشید اشتباه کردم... سانا توروخدا از دستم ناراحت نشو... خواهش هق میکنم. *گریه
سانا{طاقت گریه هاش رو نداشتم بخاطر همین در رو باز کردم و محکم بغلش کردم... کوکی گریه نکن بخشیدمت.
جونگ کوک{گردنش رو بوسیدم و اشکاش رو پاک کردم... ببخشید فرشته ی من
سانا{اشکالی نداره کوکی.
جونگ کوک{دوست دارم شکوفه ی من.
سانا{منم دوست دارم بانی:))))
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
اممم چطور بود؟
راستی فیک نامجون رو فردا میذارم:/
وقتی بهت سیلی میزنه و....🍨🏩
سانا{جونگ کوکا بهت گفتم من و اون فقط همکاریم اینکه تو از اون چی میدونی و کیه برام مهم نیست... چون اون برام اهمیتی نداره.
جونگ کوک{لعنتی تو توی بغلش بودی بعد میگی اهمیتی نداره؟ *عصبی
سانا{باور کن پام پیچ خورد داشتم می افتادم اونم منو گرفت همین.
جونگ کوک{بهم دروغ نگو*داد بلند
سانا{دیگه نتونستم تحمل کنم و ایستادم رو به روش و...جئون جونگ کوک اونی که باید عصبانی بشه منم نه تو دورو بر تو پر از دختر... اون میکاپ آرتیست های عوضی که بهت شماره میدن با اینکه میدونن زن داری... اونی که باید شک کنه منم نه تو. *داد... با تموم شدن حرفم صورتم و به سمت چپ برگشت و گونه راستم سوخت... با تعجب و بغضی که هر لحظه ممکن بود بشکنه ذول زدم تو چشماش... با برداشتن اولین قدم عقب عقب رفتم و در نهایت به سمت اتاق دویدم.
جونگ کوک{با دیدن گونه سرخش و چشمای اشکیش قلبم درد گرفت... به سمت اتاق رفتم و دستگیره رو کشیدم ولی قفل بود... سانا عزیزم بیا درو باز کن ببخشید اشتباه کردم... سانا توروخدا از دستم ناراحت نشو... خواهش هق میکنم. *گریه
سانا{طاقت گریه هاش رو نداشتم بخاطر همین در رو باز کردم و محکم بغلش کردم... کوکی گریه نکن بخشیدمت.
جونگ کوک{گردنش رو بوسیدم و اشکاش رو پاک کردم... ببخشید فرشته ی من
سانا{اشکالی نداره کوکی.
جونگ کوک{دوست دارم شکوفه ی من.
سانا{منم دوست دارم بانی:))))
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
اممم چطور بود؟
راستی فیک نامجون رو فردا میذارم:/
۱۲۲.۷k
۱۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.