عاشق رئیسم شدم♡پارت۱۳
عاشق رئیسم شدم♡پارت۱۳
راوی ویو:
وقتی به شرکت چان رسیدند منشی گفت که آقای چان نمیتونن بیان به جاش پسرشون یه ربع دیگ میاد و بعد سمت اتاق راهنماییتون کرد رفتن نشستن یه قهوه سفارش دادن و منتظر شدن که پسر آقا چان بیاد
کوک ویو:
۵ دقیقه هس که همین طوری وایسادیم که جهان تشریف بیارن کسی حرف نمیزد که یهو سوهی گفت
سوهی: اممم چیزه رئیس من میتونم برم دست شویی؟
گفتم حتما برا پریودیشه
کوک:باشه میتونی بری ولی زود بیا
سوهی:چشم
و رفت بیرون منم همینطوری منتظر بودم
سوهی ویو:
تو اتاق منتظر پسره آقای چان بودیم برای اینکه مدل بگیریم منم یدفه یه دل درد شدید گرفتم و از کوک اجازه گرفتم و رفتم دست شویی و پدم رو عوض کردم وای شت
بعد که اومدم بیرون همش حواسم پیش این بود که یوقت آبروی نره و فلان و بهمان داشتم همینطوری زیر لب و تو ذهنم غر و غر میکردم که به یکی خوردم و داشتم میافتادم که یکی منو گرفتم محکم چشامو بسته بودم کم کم چشامو باز کردم دیدم یه پسر خوشتیپ منو گرفته قیافش آشنا بود ولی انقد اعصبم بهم ریخته بود گفتم
سوهی:آآ خیلی ممنونم(تند و کمی اعصبانی و سگی)
پسره:خواهش میکنم
بعدشم رفتم تو اتاق
کوک:خوبی؟
سوهی: آها بله خوبم ممنون
تق تق تق
پسره:سلام خوش اومدید من پسر آقای چان هستم
کوک: خیلی ممنونم
سوهی: سلام
پسره:خب بیایین تا بهتون مدل ها رو نشو.....
و بهم زل زد
سوهی: چیزی شده؟
پسره:شما همون دختره نیستی که داشت از پله ها میوفتاد؟؟
سوهی: اوا چرا خودمم
پسره:حالتون خوبه؟
سوهی: ها بله خوبم ممنون وایسا ببینم تو چا اون وو نیستی؟
پسره: چرا خودمم😊
سوهی: واییییییییییی خدای من دوست من عاشق شماست
اون وو: همچنین
و دستم رو بوسید
کوک ویو:
دست سوهی رو بوسید که نمیدونم چرا اعصبانی شدم و گفتم
کوک:اهممم (سرفه)خب بیاین بریم سر کارمون
و دستامونو از هم جدا کردم
داشتیم راجب مدل ها حرف میزدیم و عکساشو نو میدیدیم که دیدم اون وو زل زده به سوهی خیلی اعصبانی شدم محکم دستم رو رو نیز کوبوندم و گفتم
کوک:مبارک باشه
اون وو: آاقبول کردین؟
کوک:بله
اون وو:پس مبارک باشه
سوهی ویو:
معلوم بود کوک حسابی اعصبانی شده بود ولی به روی خودش نمی آورد
بعدش خداحافظي کردیم داشتیم میرفتیم که اون وو گفت
اونوو:نظرتون چیه شراکتمون رو جشن بگیریم؟
سوهی: وای اره خیلی خوب میشه منم گشنمه
که دیدم کوک داره ترسناک نگام میکنه ترسیدم و گفتم
سوهی: اممم ینی بنظرم بد نیس
اونوو:پس بزنین بریم
و در و برام باز کرد
اونوو:بفرمایید بانو
سوهی: ممنون
کوک ویو:
ایششششش چه قشنگ داره لاس میزنه با پسره دختره خنگ ایشش نباید این شراکتی قبول میکردم لعنتی آه اصن به من چه دختره چشم سفید😒😶
بعدش باهم سه تایی رفتیم رستوران
......
شرایط پارت بعد:۵لایک😀
راوی ویو:
وقتی به شرکت چان رسیدند منشی گفت که آقای چان نمیتونن بیان به جاش پسرشون یه ربع دیگ میاد و بعد سمت اتاق راهنماییتون کرد رفتن نشستن یه قهوه سفارش دادن و منتظر شدن که پسر آقا چان بیاد
کوک ویو:
۵ دقیقه هس که همین طوری وایسادیم که جهان تشریف بیارن کسی حرف نمیزد که یهو سوهی گفت
سوهی: اممم چیزه رئیس من میتونم برم دست شویی؟
گفتم حتما برا پریودیشه
کوک:باشه میتونی بری ولی زود بیا
سوهی:چشم
و رفت بیرون منم همینطوری منتظر بودم
سوهی ویو:
تو اتاق منتظر پسره آقای چان بودیم برای اینکه مدل بگیریم منم یدفه یه دل درد شدید گرفتم و از کوک اجازه گرفتم و رفتم دست شویی و پدم رو عوض کردم وای شت
بعد که اومدم بیرون همش حواسم پیش این بود که یوقت آبروی نره و فلان و بهمان داشتم همینطوری زیر لب و تو ذهنم غر و غر میکردم که به یکی خوردم و داشتم میافتادم که یکی منو گرفتم محکم چشامو بسته بودم کم کم چشامو باز کردم دیدم یه پسر خوشتیپ منو گرفته قیافش آشنا بود ولی انقد اعصبم بهم ریخته بود گفتم
سوهی:آآ خیلی ممنونم(تند و کمی اعصبانی و سگی)
پسره:خواهش میکنم
بعدشم رفتم تو اتاق
کوک:خوبی؟
سوهی: آها بله خوبم ممنون
تق تق تق
پسره:سلام خوش اومدید من پسر آقای چان هستم
کوک: خیلی ممنونم
سوهی: سلام
پسره:خب بیایین تا بهتون مدل ها رو نشو.....
و بهم زل زد
سوهی: چیزی شده؟
پسره:شما همون دختره نیستی که داشت از پله ها میوفتاد؟؟
سوهی: اوا چرا خودمم
پسره:حالتون خوبه؟
سوهی: ها بله خوبم ممنون وایسا ببینم تو چا اون وو نیستی؟
پسره: چرا خودمم😊
سوهی: واییییییییییی خدای من دوست من عاشق شماست
اون وو: همچنین
و دستم رو بوسید
کوک ویو:
دست سوهی رو بوسید که نمیدونم چرا اعصبانی شدم و گفتم
کوک:اهممم (سرفه)خب بیاین بریم سر کارمون
و دستامونو از هم جدا کردم
داشتیم راجب مدل ها حرف میزدیم و عکساشو نو میدیدیم که دیدم اون وو زل زده به سوهی خیلی اعصبانی شدم محکم دستم رو رو نیز کوبوندم و گفتم
کوک:مبارک باشه
اون وو: آاقبول کردین؟
کوک:بله
اون وو:پس مبارک باشه
سوهی ویو:
معلوم بود کوک حسابی اعصبانی شده بود ولی به روی خودش نمی آورد
بعدش خداحافظي کردیم داشتیم میرفتیم که اون وو گفت
اونوو:نظرتون چیه شراکتمون رو جشن بگیریم؟
سوهی: وای اره خیلی خوب میشه منم گشنمه
که دیدم کوک داره ترسناک نگام میکنه ترسیدم و گفتم
سوهی: اممم ینی بنظرم بد نیس
اونوو:پس بزنین بریم
و در و برام باز کرد
اونوو:بفرمایید بانو
سوهی: ممنون
کوک ویو:
ایششششش چه قشنگ داره لاس میزنه با پسره دختره خنگ ایشش نباید این شراکتی قبول میکردم لعنتی آه اصن به من چه دختره چشم سفید😒😶
بعدش باهم سه تایی رفتیم رستوران
......
شرایط پارت بعد:۵لایک😀
۶.۵k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.