اسم پروانه ای که در تاریکی می سوزد
پارت ۴۴
(ویو نابی)
جونگ کوک سعی کرد آروم باشه ماشین نگه داشت و
جونگ کوک: نابی......من بهت حسایی دارم..اونم خیلی زیاد
از حرفاش تعجب می کنم
نابی: جونگ کوک ما دوست هستیم
جونگ کوک: من نمی خوام فقط دوستت باشم
یکم متمرکز شدم
نابی: باشه درباره اش فکر می کنم
جونگ کوک: باشه..... ولی چه بخوای نخوای مال منی
یکم از طلب کار بودنش حرسم می گیره
نابی: رو مخ بازی در نیار بریم
خنده ای سر داد...و با دستاش موهام نوازش کرد و دوباره راه افتاد.....
خیلی داخل راه بودیم که دیگه خسته شدم خوابیدم....
داخل خواب عمیقی بودم که با صدای جونگ کوک بیدار شدم
جونگ کوک: رسیدیم خوشگله
اههه این پسر چرا اینقدر لاس می زنه خیلی رو مخ میشه
نابی: اوک حالا کجا اومدیم
جونگ کوک: اومدیم بیلیارد بازی کنیم
نابی: اوک
پیاده شدم همراهش به سمت داخل رفتم وقتی وارد شدم کلی میز بیلیارد بود
و کلی دختر و پسر که هم در حال لاس زدن هم در حال بازی بودن
همراه کوک به سمت یکی از میزها رفتیم جونگ کوک نشست منم کنارش نشستم
جونگ کوک: خوشت اومد
نابی: اینحا بیشتر شبیه بار تا مکان بیلیارد
خنده ای سر داد
جونگ کوک: همینش خوبه دیگه
نابی: خیلی از بار خوشت میاد
جونگ کوک: خیلی اونم زیاد
نابی: پس گمشو پیش دخترای بار ....منم نمی تونم مثل اونا باشم
یکم مکث کرد
جونگ کوک: من منظورم دختراش نبود......
نابی: حوصله چرت پرت ندارم بازی کن بریم
جونگ کوک: چرا باز گارد گرفتی..... اصلأ درکت نمی کنم اولش که دختر ساکت
مهربونی بودی ....بعدش دختر دعوایی شدی....نکنه بعدش می خوای شیطان
بشی
یکم نگاهش کردم متوجه شد چی گفت خواست جمعش کنه که جلوش گرفتم
نابی: ادامه نده ......تو بازیت کن....منم میشینم
جونگ کوک: اما...... اوکی
رفت شروع کرد بازی کردن و شروع کرد با دخترا حرف زدن خندیدن......
یکی از پسرا اومد پیشم نشست و با یکم خنده حرف زد
& میای بازی کنیم
نابی: هوم...... ولی زیاد نه
& اوکی.....یک چیزی بگم
نابی: بگو
& خیلی خوشگلی
نابی:

دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.