عاشقم باش پارت پنج
عاشقم باش پارت پنج
بعد ده دقیقه به خونه ای که رفته بودم رسیدیم
از ارسلان خداحافظی کردم که صاحب خونه رو دم در دیدم که داره در خونه رو محکم و عصبانی میزنه
دیانا:سلام اقا
صاحب خونه(با عصبانیت):سلام خانم میخواستی دیرتر بیای
دیانا:ببخشید بیرون کاری داشتم
صاحب خونه : برای خونه مشتری اومده سریع وسایلت رو جمع کن و برو
دیانا:ولی هنوز قرار داد تموم نشده
صاحب خونه(با داد):همین که گفتم
ارسلان که دید داره بین منو صاحب خونه دعوا میشه از ماشین پایین اومد
ارسلان:چی شده؟؟🤨
صاحب خونه :این خانم باید وسایلشو سریع جمع کنه و گرنه...
ارسلان: وگرنه چی؟🧐🤨
صاحب خونه: وگرنه اساساش وسط کوچه میندازم
ارسلان : (تو دلش)این مرتیکه واقعا تنش می خواره مثل اینکه ولی حوصله دعوا ندارم ول کن (بلند)دیانا پاشو وسایل مورد نیازت بردار بریم
دیانا: ولی...😱
ارسلان : ولی نداریم پاشو ببینم
دیانا : وسایلم جمع کردم رفتم سوار ماشین شدم سکوت بینمون بود تا.
ارسلان: واقعا چجوری با این مرتیکه عوضی سر میکردی😡😡
دیانا : گفتم که کسی چشم دیدن منو نداره اینجا پناه اوردم🥺
ارسلان : الان میری یجای بهتر
دیانا : اولین کسی هستی که پشتم در اومدی
ارسلان : واقعا
دیانا : آره
ارسلان : پس من خیلی قوی هستم😎
دیانا : پرو نشو دیگه راجب پیشنهادی که بهم دادی فکر کردم
ارسلان : ازدواج با من ؟
دیانا : آره دیگه
ارسلان : خب
دیانا : قبول میکنم
ارسلان : خدارو شکر به عشقم میرسم
دیانا : جانننننن
ارسلان: با تو نیستم با کسی هستم که فرانسه
دیانا : میتونم اسم دختر خوش شانس بدونم
ارسلان: رومینا
دیانا : خوبه ولی اسمتون اصلا به هم نمیاد
ارسلان: اسم مهم نیست مهم دل
دیانا : آره خب
ارسلان : فقط نقشه چیز دیگه ای نیست
دیانا : نترس من عاشق تو نمیشم
ارسلان : فهمیدم دیانا ناراحت شده ... از خداتم باشه
دیانا : خیلی پرویی
یک هفته بعد شد
ارسلان: .....
بعد ده دقیقه به خونه ای که رفته بودم رسیدیم
از ارسلان خداحافظی کردم که صاحب خونه رو دم در دیدم که داره در خونه رو محکم و عصبانی میزنه
دیانا:سلام اقا
صاحب خونه(با عصبانیت):سلام خانم میخواستی دیرتر بیای
دیانا:ببخشید بیرون کاری داشتم
صاحب خونه : برای خونه مشتری اومده سریع وسایلت رو جمع کن و برو
دیانا:ولی هنوز قرار داد تموم نشده
صاحب خونه(با داد):همین که گفتم
ارسلان که دید داره بین منو صاحب خونه دعوا میشه از ماشین پایین اومد
ارسلان:چی شده؟؟🤨
صاحب خونه :این خانم باید وسایلشو سریع جمع کنه و گرنه...
ارسلان: وگرنه چی؟🧐🤨
صاحب خونه: وگرنه اساساش وسط کوچه میندازم
ارسلان : (تو دلش)این مرتیکه واقعا تنش می خواره مثل اینکه ولی حوصله دعوا ندارم ول کن (بلند)دیانا پاشو وسایل مورد نیازت بردار بریم
دیانا: ولی...😱
ارسلان : ولی نداریم پاشو ببینم
دیانا : وسایلم جمع کردم رفتم سوار ماشین شدم سکوت بینمون بود تا.
ارسلان: واقعا چجوری با این مرتیکه عوضی سر میکردی😡😡
دیانا : گفتم که کسی چشم دیدن منو نداره اینجا پناه اوردم🥺
ارسلان : الان میری یجای بهتر
دیانا : اولین کسی هستی که پشتم در اومدی
ارسلان : واقعا
دیانا : آره
ارسلان : پس من خیلی قوی هستم😎
دیانا : پرو نشو دیگه راجب پیشنهادی که بهم دادی فکر کردم
ارسلان : ازدواج با من ؟
دیانا : آره دیگه
ارسلان : خب
دیانا : قبول میکنم
ارسلان : خدارو شکر به عشقم میرسم
دیانا : جانننننن
ارسلان: با تو نیستم با کسی هستم که فرانسه
دیانا : میتونم اسم دختر خوش شانس بدونم
ارسلان: رومینا
دیانا : خوبه ولی اسمتون اصلا به هم نمیاد
ارسلان: اسم مهم نیست مهم دل
دیانا : آره خب
ارسلان : فقط نقشه چیز دیگه ای نیست
دیانا : نترس من عاشق تو نمیشم
ارسلان : فهمیدم دیانا ناراحت شده ... از خداتم باشه
دیانا : خیلی پرویی
یک هفته بعد شد
ارسلان: .....
- ۳.۰k
- ۰۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط