همبازی من
🖤🖇🖤🖇🖤🖇🖤🖇🖤🖇
🖤🖇همبازی من🖇🖤
🖤🖇پارت سیزدهم🖇🖤
که کمی از شیشه دستمو برید توجه ای بهش نکردم و روی تخت دراز کشیدم و دست راستم رو گذاشتم رو پیشونیم و تا صبح بیدار موندم
صبح با حالی بهم ریخته از جام بلند شدم و با همون لباسا و با همون بی حالی سمت دوچرخه ام رفتم و سوار شدم و وارد کوچه شدم
و فقط با دست راستم دوچرخه رو نگه داشتم ولی دست چپم میسوخت
به بدبختی بلاخره به فروشگاه رسیدم دورچخه رو عجق وجق پارک کردم که با صورت مبارک این آقا روبه رو شدم
یه لحظه سنگ کوپ شدم ولی حواسم جمع شد شروع کردم به فرار کردن
که صدای پای کسی اومد انگار که منو دنبال میکرد
نفس کم آوردم نمیدونم وایسم یا بدو بدو کنم
که با کشیدن دستم مجبور شدم وایسم که یهو جیهوپ دست چپم رو محکم گرفت که یه جیغ خفن بنفش کشیدم که جیهوپ عصبانی به جیهوپ نگران تغییرکرد
جیهوپ:دستت چی شده
دستمو کشیدم و گفتم:چیز خاصی نیس
دوباره دستمو گرفت و اشاره به زخمم گفت:این چیزی نیس؟هانول تو دیوونه شدی
_اره اره دیوونه شدم دیوونه تو
جیهوپ چند لحظه هنگ موند بعد چند دقیقه دستمو جلوش تکون دادم تا به خودش اومد بدون توجه دستمو گرفت کشید و منو برد سوار تاکسی کرد و منو برد بیمارستان
بعد از اینکه دستمو پانسمان کردن از اتاق اومدم بیرون که با اخمای جیهوپ روبرو شدم وقتی فهمیدم جیهوپ اصلا دوستم نداره قلبم شکست
کیفمو از دستش گرفتم و برگشتم بهش گفتم:ممنون تا همین جا بهتون زحمت دادم بهتره باهم کات کنیم و من دیگه دوست ندارم باهاشون باشم چون حس میکنم مزاحمین
جیهوپ شوکه شده برگشت:چی میگی هانول
_بدونین شما واسم مزاحمین و کلا مزاحم من میشین و من دیگه حوصله شما رو ندارم
جیهوپ:هانول اشتباه فکر میکنی
_لطفا دیگه بس کنین
و بدون توجه از بیمارستان زدم بیرون که بغضم شکست و آروم از پیاده رو پیاده رفتم
یه دفعه به خودم اومدم تو جای ناشناسی بودم و اصلا نمیدونستم کجا بود
که شخصی پارچه ای جلوم گرفت که نتونستم خودمو حفظ کنم و بیهوش شدم
🖤🖇🖤🖇🖤🖇🖤🖇🖤🖇
🖤🖇همبازی من🖇🖤
🖤🖇پارت سیزدهم🖇🖤
که کمی از شیشه دستمو برید توجه ای بهش نکردم و روی تخت دراز کشیدم و دست راستم رو گذاشتم رو پیشونیم و تا صبح بیدار موندم
صبح با حالی بهم ریخته از جام بلند شدم و با همون لباسا و با همون بی حالی سمت دوچرخه ام رفتم و سوار شدم و وارد کوچه شدم
و فقط با دست راستم دوچرخه رو نگه داشتم ولی دست چپم میسوخت
به بدبختی بلاخره به فروشگاه رسیدم دورچخه رو عجق وجق پارک کردم که با صورت مبارک این آقا روبه رو شدم
یه لحظه سنگ کوپ شدم ولی حواسم جمع شد شروع کردم به فرار کردن
که صدای پای کسی اومد انگار که منو دنبال میکرد
نفس کم آوردم نمیدونم وایسم یا بدو بدو کنم
که با کشیدن دستم مجبور شدم وایسم که یهو جیهوپ دست چپم رو محکم گرفت که یه جیغ خفن بنفش کشیدم که جیهوپ عصبانی به جیهوپ نگران تغییرکرد
جیهوپ:دستت چی شده
دستمو کشیدم و گفتم:چیز خاصی نیس
دوباره دستمو گرفت و اشاره به زخمم گفت:این چیزی نیس؟هانول تو دیوونه شدی
_اره اره دیوونه شدم دیوونه تو
جیهوپ چند لحظه هنگ موند بعد چند دقیقه دستمو جلوش تکون دادم تا به خودش اومد بدون توجه دستمو گرفت کشید و منو برد سوار تاکسی کرد و منو برد بیمارستان
بعد از اینکه دستمو پانسمان کردن از اتاق اومدم بیرون که با اخمای جیهوپ روبرو شدم وقتی فهمیدم جیهوپ اصلا دوستم نداره قلبم شکست
کیفمو از دستش گرفتم و برگشتم بهش گفتم:ممنون تا همین جا بهتون زحمت دادم بهتره باهم کات کنیم و من دیگه دوست ندارم باهاشون باشم چون حس میکنم مزاحمین
جیهوپ شوکه شده برگشت:چی میگی هانول
_بدونین شما واسم مزاحمین و کلا مزاحم من میشین و من دیگه حوصله شما رو ندارم
جیهوپ:هانول اشتباه فکر میکنی
_لطفا دیگه بس کنین
و بدون توجه از بیمارستان زدم بیرون که بغضم شکست و آروم از پیاده رو پیاده رفتم
یه دفعه به خودم اومدم تو جای ناشناسی بودم و اصلا نمیدونستم کجا بود
که شخصی پارچه ای جلوم گرفت که نتونستم خودمو حفظ کنم و بیهوش شدم
🖤🖇🖤🖇🖤🖇🖤🖇🖤🖇
- ۲.۱k
- ۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط