کاش به دنیا نمیومدم
پارت 3
«فک کنم گف برا قلدری اخراج شد نظرت چیه بیاریمش تو اکیپ خودمون»
جوابو تو همون کاغذ نوشتمو دادم بهش
ویو یونگی
کاغذو گرفتم
«نه ازش خوشم نمیاد
خبببب فکرامو میکنم»
زنگ که خورد همه رفتن بیرون
+خبببب در مورد نظرت یه فکرایی کردم بریم بهش پیشنهاد دوستی بدیم
*من که میدونم چه فکرایی داری ولی باشه بریم
ویو الینا
دیدم اون دوتا پسر اومدن سمتم
یکیشون دستشو جلوم دارز کرد و گفت
+سلام تهیونگم بابت رفتار صبح متاسفم هر چند که تقصیر خودت بود ولی خب خوشحال میشم باهات دوست شم
با چهره سردی تو صورتش نگا کردم و گفتم
-متاسفم ولی آبروی رفته من با تاسف تو برنمیگرده
بعد گفتن اون حرف از اونجا دور شدم احساس خفن بودن میکردم
ویو تهیونگ
دستم همینجوری مونده بود داشتم حرص می خورم دستمو مشت کردم که یهو یونگی گفت
*ببین یه فکر دارم
+چه فکری؟
*گوش تو بیار بگم
ویو الینا
اون دختره اومد سمتم همونی که ازم دفاع کرد دستشو جلوم دراز کرد گفت
0سلام اسم من سانیاس البته سانی صدام میکنن خوشحال میشدم باهات دوست شم
-عا اسم منم الیناس ولی الی صدام کن از آشنایی باهات خوشبختم سانی
باهش دست دادم اونم یه لبخند زد و بغلم کرد (اه اه اه چندش)
فلش بک به اتمام زنگ تفریح (جون کتابی مینویسم بهم میاد😎😎🤣🤣)
ویو تهیونگ دختره اومد و بچه ها باز شروع کردن به مسخره کردنش که یونگی قدم اول نقشه رو برداشت
*بسه دیگه(با داد)
*اول بشناسیدش بعد مسخرش کنید مسخره ها
ویو الینا و سانی
کپ کرده بودیم این همونی نبود که به من گفت جوجه اردک زشت الان چش شده ایشششش اصن به من چه
رفتمو نشستم و استاد اومد همش نگاه های سنگینی رو خودم احساس می کردم ولی بهش توجه نمی کردم چون من ردیف آخرم پس کسی جز بغل دستیام نمی تونن بهم نگا کنن منم که یه طرفم یه پسر خر خون یه طرفمم این پسره که گف اسمش تهیونگه...
ادامه دارد......
با اینکه شرط نرسید ولی گذاشتم
شرط 20 لایک 20 کامنت 🤍🖤
«فک کنم گف برا قلدری اخراج شد نظرت چیه بیاریمش تو اکیپ خودمون»
جوابو تو همون کاغذ نوشتمو دادم بهش
ویو یونگی
کاغذو گرفتم
«نه ازش خوشم نمیاد
خبببب فکرامو میکنم»
زنگ که خورد همه رفتن بیرون
+خبببب در مورد نظرت یه فکرایی کردم بریم بهش پیشنهاد دوستی بدیم
*من که میدونم چه فکرایی داری ولی باشه بریم
ویو الینا
دیدم اون دوتا پسر اومدن سمتم
یکیشون دستشو جلوم دارز کرد و گفت
+سلام تهیونگم بابت رفتار صبح متاسفم هر چند که تقصیر خودت بود ولی خب خوشحال میشم باهات دوست شم
با چهره سردی تو صورتش نگا کردم و گفتم
-متاسفم ولی آبروی رفته من با تاسف تو برنمیگرده
بعد گفتن اون حرف از اونجا دور شدم احساس خفن بودن میکردم
ویو تهیونگ
دستم همینجوری مونده بود داشتم حرص می خورم دستمو مشت کردم که یهو یونگی گفت
*ببین یه فکر دارم
+چه فکری؟
*گوش تو بیار بگم
ویو الینا
اون دختره اومد سمتم همونی که ازم دفاع کرد دستشو جلوم دراز کرد گفت
0سلام اسم من سانیاس البته سانی صدام میکنن خوشحال میشدم باهات دوست شم
-عا اسم منم الیناس ولی الی صدام کن از آشنایی باهات خوشبختم سانی
باهش دست دادم اونم یه لبخند زد و بغلم کرد (اه اه اه چندش)
فلش بک به اتمام زنگ تفریح (جون کتابی مینویسم بهم میاد😎😎🤣🤣)
ویو تهیونگ دختره اومد و بچه ها باز شروع کردن به مسخره کردنش که یونگی قدم اول نقشه رو برداشت
*بسه دیگه(با داد)
*اول بشناسیدش بعد مسخرش کنید مسخره ها
ویو الینا و سانی
کپ کرده بودیم این همونی نبود که به من گفت جوجه اردک زشت الان چش شده ایشششش اصن به من چه
رفتمو نشستم و استاد اومد همش نگاه های سنگینی رو خودم احساس می کردم ولی بهش توجه نمی کردم چون من ردیف آخرم پس کسی جز بغل دستیام نمی تونن بهم نگا کنن منم که یه طرفم یه پسر خر خون یه طرفمم این پسره که گف اسمش تهیونگه...
ادامه دارد......
با اینکه شرط نرسید ولی گذاشتم
شرط 20 لایک 20 کامنت 🤍🖤
۱۲.۰k
۱۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.