p⁹
p⁹
هنوز ویو ات
در حال عوض کردن اهنگ بودم که روی یک آهنگ واستادم یاد قدیما افتادم این همون آهنگی بود که ته روش یک زمانی قفلی بود نفس عمیقی کشیدم اول قصدم عوض کردنش بود ولی نتونستم و باهاش شروع کردم به خوندن(اهنگ: little do you konw)
ده دقیقه گذشت و متوجه حضور کسی تو آشپزخونه شدم اما فک کردم ماریا ست غذا رو از تو ماهیتابه به بشقاب انتقال دادم برگشتم تا بشقاب رو ،،،رو میز بزارم که با ته مواجه شدم
+تو اینجا چیکار میکنی؟ متعجب
اتمام ویو ات
ته به اُپن تکیه داده بود و با یک پوزخند حرص درآر به ات خیره بود
_اومدم کتم رو بگیرم
ات اخم غلیظی کرد
+اون کت اینقدر برات ارزش داشته که اومدی تو خونه من؟
_اره هرچی نباشه زنم برام گرفته
+اها پس بخاطر لوسیه پوکر و اخم
_اره ننداختیش که سوالی
_عمارت خوبی داری خنده
_با اون صد دلاری اون شب اینا رو ردیف کردی؟
+ماریا با داد که صداشو ماریا بشنوه
ماریا وارد آشپزخونه شد
٪بله خانم
+کت مشکی رو بیار بده آقا جدی
٪چشم خانم <<به ته نگاه کرد>> بفرمایید
_فعلا ات عزیز خنده
ته همراه با ماریا رفت طبقه بالا و به اطراف نگاه میکرد که چشمش خورد به یک قاب که رو به روی اتاق ات بود
یک 100 دلاری قدیمی و چروک ته رفت سمت قاب،،لب قاب چیزی نوشته شده بود :
V2017
(انگار الان ات ۲۵سالشه اون موقع که ته ترکش کرد ۲۰سالش بوده و از اون ماجرا ۵ سال میگذره )
_هنوز داریش؟ اروم
ماریا در این مدت زمان کت رو برای ته اورد و بهش داد
٪بفرمایید
ته کت رو گرفت و خواست به قاب دست بزنه
٪آقا لطفا بهش دست نزنید
_چرا؟ سوالی نگاهش کرد
٪این صد دلاری همون طور که با ارزشه برای خانم بی ارزشه اما براشون خیلی مهمه چون میخوان به صاحبش برگردونن
ته و ماریا با صدای پاشنه های کفش نگاهشون به سمت ات که از پله اومد بالا و داشت بهسمتشون میومد رفت
+ماریا یک کت دادن اینقدر طول میکشه ؟؟
٪ببخشید خانم تعظیم کرد و رفت پایین
ات به ته نگاه کرد
+توهم کتت رو گرفتی دیگه ،،برو!!
ات رفت سمت اتاقش که با حرف ته متوقف شد
_چرا هنوز داریش؟؟ یکم اروم
مایل به شرط؟:|
هنوز ویو ات
در حال عوض کردن اهنگ بودم که روی یک آهنگ واستادم یاد قدیما افتادم این همون آهنگی بود که ته روش یک زمانی قفلی بود نفس عمیقی کشیدم اول قصدم عوض کردنش بود ولی نتونستم و باهاش شروع کردم به خوندن(اهنگ: little do you konw)
ده دقیقه گذشت و متوجه حضور کسی تو آشپزخونه شدم اما فک کردم ماریا ست غذا رو از تو ماهیتابه به بشقاب انتقال دادم برگشتم تا بشقاب رو ،،،رو میز بزارم که با ته مواجه شدم
+تو اینجا چیکار میکنی؟ متعجب
اتمام ویو ات
ته به اُپن تکیه داده بود و با یک پوزخند حرص درآر به ات خیره بود
_اومدم کتم رو بگیرم
ات اخم غلیظی کرد
+اون کت اینقدر برات ارزش داشته که اومدی تو خونه من؟
_اره هرچی نباشه زنم برام گرفته
+اها پس بخاطر لوسیه پوکر و اخم
_اره ننداختیش که سوالی
_عمارت خوبی داری خنده
_با اون صد دلاری اون شب اینا رو ردیف کردی؟
+ماریا با داد که صداشو ماریا بشنوه
ماریا وارد آشپزخونه شد
٪بله خانم
+کت مشکی رو بیار بده آقا جدی
٪چشم خانم <<به ته نگاه کرد>> بفرمایید
_فعلا ات عزیز خنده
ته همراه با ماریا رفت طبقه بالا و به اطراف نگاه میکرد که چشمش خورد به یک قاب که رو به روی اتاق ات بود
یک 100 دلاری قدیمی و چروک ته رفت سمت قاب،،لب قاب چیزی نوشته شده بود :
V2017
(انگار الان ات ۲۵سالشه اون موقع که ته ترکش کرد ۲۰سالش بوده و از اون ماجرا ۵ سال میگذره )
_هنوز داریش؟ اروم
ماریا در این مدت زمان کت رو برای ته اورد و بهش داد
٪بفرمایید
ته کت رو گرفت و خواست به قاب دست بزنه
٪آقا لطفا بهش دست نزنید
_چرا؟ سوالی نگاهش کرد
٪این صد دلاری همون طور که با ارزشه برای خانم بی ارزشه اما براشون خیلی مهمه چون میخوان به صاحبش برگردونن
ته و ماریا با صدای پاشنه های کفش نگاهشون به سمت ات که از پله اومد بالا و داشت بهسمتشون میومد رفت
+ماریا یک کت دادن اینقدر طول میکشه ؟؟
٪ببخشید خانم تعظیم کرد و رفت پایین
ات به ته نگاه کرد
+توهم کتت رو گرفتی دیگه ،،برو!!
ات رفت سمت اتاقش که با حرف ته متوقف شد
_چرا هنوز داریش؟؟ یکم اروم
مایل به شرط؟:|
۸.۴k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.