part 41
part 41
ویو تهیونگ
وقتی چشمامو باز کردم سقفه سفیدی رو میدیدم و بلند شدم
م/ک: پسرم بیدار شدی
تهیونگ:خاله چه خبر شده
م/ک: زنده گیمون خراب شده پسرم تو اول خوب شی بعدش همچیو بهت تعریف میکنم
تهیونگ:چه خوبی زود بگو ببینم چیشده
م/ک: پسرم راستش تو رو که بهت تیر زده بود پلیسا پیدا کردن وقتی به عمارت حمله کوک اومد و منو سلگیو سواره ماشین کرد و
تهیونگ:ات
م/ک: و من هرکاری کردم که کوک هم بیاد اما اون بخاطره ات نیومد و رفت دنبالش و بعدش یک تیر زده بودن به شونش (با گریه میگفت)
تهیونگ:الان خوبه
م/ک: اره خوبه
تهیونگ:ات کجاست
خاله هیچی بهم نگفت و از اوتاق رفت بیرون بعد از چند دقیقه کوک اومد دستش انگار خوب شده بود
کوک:خوبی تهیونگ
تهیونگ:خوب ات کجاست
کوک هیچی نگفت و سرشو پایین انداخت
تهیونگ:ای بابا(باداد) چرا حرف نمیزنی
کوک:میدونی چند وقت که تویه کوما بودی
تهیونگ:من منظورم این بود بگو ببینم ات کجاست
کوک: من اونو سواره ماشین کردم و راه اوفتاد اما وقتی خوب شدم رفتم دنبالش کشتم که رارنده رو کشته بودن و ات نبود الان سه هفتست که هیچ خبری ازش نیست
تهیونگ هیچی نگفت و بلند شد
کوک:کجا تو خوب نشدی تازه از کوما اومدی بیرون
تهیونگ:ولم کن باید برم دنباله ات (سرد)
کوک : باشه میریم راه من برم ماشینو بیارم
ویو تهیونگ همینکه رسیدم کار خونه دست به کار شدم درسته حالم خوب نبود ولی وقتی فکر میکنم که ات حالش خوبه نباشه اگه یه تاره موش ازش کم شه این دفعه این دونگی رو میکشم
اداپه دارد........
ویو تهیونگ
وقتی چشمامو باز کردم سقفه سفیدی رو میدیدم و بلند شدم
م/ک: پسرم بیدار شدی
تهیونگ:خاله چه خبر شده
م/ک: زنده گیمون خراب شده پسرم تو اول خوب شی بعدش همچیو بهت تعریف میکنم
تهیونگ:چه خوبی زود بگو ببینم چیشده
م/ک: پسرم راستش تو رو که بهت تیر زده بود پلیسا پیدا کردن وقتی به عمارت حمله کوک اومد و منو سلگیو سواره ماشین کرد و
تهیونگ:ات
م/ک: و من هرکاری کردم که کوک هم بیاد اما اون بخاطره ات نیومد و رفت دنبالش و بعدش یک تیر زده بودن به شونش (با گریه میگفت)
تهیونگ:الان خوبه
م/ک: اره خوبه
تهیونگ:ات کجاست
خاله هیچی بهم نگفت و از اوتاق رفت بیرون بعد از چند دقیقه کوک اومد دستش انگار خوب شده بود
کوک:خوبی تهیونگ
تهیونگ:خوب ات کجاست
کوک هیچی نگفت و سرشو پایین انداخت
تهیونگ:ای بابا(باداد) چرا حرف نمیزنی
کوک:میدونی چند وقت که تویه کوما بودی
تهیونگ:من منظورم این بود بگو ببینم ات کجاست
کوک: من اونو سواره ماشین کردم و راه اوفتاد اما وقتی خوب شدم رفتم دنبالش کشتم که رارنده رو کشته بودن و ات نبود الان سه هفتست که هیچ خبری ازش نیست
تهیونگ هیچی نگفت و بلند شد
کوک:کجا تو خوب نشدی تازه از کوما اومدی بیرون
تهیونگ:ولم کن باید برم دنباله ات (سرد)
کوک : باشه میریم راه من برم ماشینو بیارم
ویو تهیونگ همینکه رسیدم کار خونه دست به کار شدم درسته حالم خوب نبود ولی وقتی فکر میکنم که ات حالش خوبه نباشه اگه یه تاره موش ازش کم شه این دفعه این دونگی رو میکشم
اداپه دارد........
۸.۸k
۱۶ مرداد ۱۴۰۳