Part40
Part40
با صدایه شلیکه اسلحه بیدار شدم و زود از اوتاق میرفتم بیرون یاد اومد که تهیونگ گفته بود از اوتاق نرم بیرون و درو قفل کنم همین کارو کردم نه اجوما چی درو باز کردم و رفتم سمته اشپز خونه که یکی موهامو گرفت اوفتادم زمین وقتی بالا رو نگاه کردم مرده که اسلحه دستش بود دستمو گرفت و داشت بزور منو میبرد که با مشتی که خورد اوفتاد
کوک:عوضی ات پاشو
کوک دستمو گرفت و گفت زود بریم
ات:چیشده هاله تهیونگ چطوره اجوما کجا میری حتا به حرفام گوش هم نمیداد و دستمو میکشید سواره ماشین کرد
ات:نه من میترسم ولم نکن(گریه)
کوک:ات برو من مادرمو و خواهرمو بردم تو هم باید بری جایه امن
به رارنده گفت که راه بیافته منم فقد اشک میریختم و خدا خدا میکردم که تهیونگ چیزیش نشه که چندتا ماشین جلومون رو گرفت و ..
ویو کوک
وقتی ات رو فرستادم با یکی در گیر شدم اسلحمو گرفت وبه سمتم گرفت نمیدونستم چیکار کنم
ویو تهیونگ
وقتی از خونه رفتم بیرون به کارخونه رفتیم که دیدم همیه بادیگاردارو گرفته بودن منم به اشاره به کوک گفتم که بره اما اون نمیرفت هولش دادم و اونم رفت منم با یک رارندم راه اوفتادم سمته اون ادمایی یکی یکی میومدن اما با مهارت هایی که دارم همشونو کتک میزدم که به دونگی رسیدم با نفس نفس رفتم جلو
تهیونگ: خوب میبینم بازم احمق بازی در میار
دونگی به سمتم اسلحشو گرفت چندتا عوضیایه دیگی هم دوره ورم جم شدن
ادامه دارد.......
با صدایه شلیکه اسلحه بیدار شدم و زود از اوتاق میرفتم بیرون یاد اومد که تهیونگ گفته بود از اوتاق نرم بیرون و درو قفل کنم همین کارو کردم نه اجوما چی درو باز کردم و رفتم سمته اشپز خونه که یکی موهامو گرفت اوفتادم زمین وقتی بالا رو نگاه کردم مرده که اسلحه دستش بود دستمو گرفت و داشت بزور منو میبرد که با مشتی که خورد اوفتاد
کوک:عوضی ات پاشو
کوک دستمو گرفت و گفت زود بریم
ات:چیشده هاله تهیونگ چطوره اجوما کجا میری حتا به حرفام گوش هم نمیداد و دستمو میکشید سواره ماشین کرد
ات:نه من میترسم ولم نکن(گریه)
کوک:ات برو من مادرمو و خواهرمو بردم تو هم باید بری جایه امن
به رارنده گفت که راه بیافته منم فقد اشک میریختم و خدا خدا میکردم که تهیونگ چیزیش نشه که چندتا ماشین جلومون رو گرفت و ..
ویو کوک
وقتی ات رو فرستادم با یکی در گیر شدم اسلحمو گرفت وبه سمتم گرفت نمیدونستم چیکار کنم
ویو تهیونگ
وقتی از خونه رفتم بیرون به کارخونه رفتیم که دیدم همیه بادیگاردارو گرفته بودن منم به اشاره به کوک گفتم که بره اما اون نمیرفت هولش دادم و اونم رفت منم با یک رارندم راه اوفتادم سمته اون ادمایی یکی یکی میومدن اما با مهارت هایی که دارم همشونو کتک میزدم که به دونگی رسیدم با نفس نفس رفتم جلو
تهیونگ: خوب میبینم بازم احمق بازی در میار
دونگی به سمتم اسلحشو گرفت چندتا عوضیایه دیگی هم دوره ورم جم شدن
ادامه دارد.......
۸.۸k
۱۵ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.