پارت48:
#پارت48:
چند دقیقه از رفتن ارمیا می گذشت که لرزشی رو زیر پام حس کردم. با تعجب به زیر پام نگاه کردم گوشی ارمیا بود. پایین مبل افتاده بود.
برش داشتم و به صفحه اش نگاه کردم.
"بهار زندگیم"
بهار زندگیم! این دیگه کی بود؟؟ عجبب!!
یاااا خدااا نکنه دوست دخترش بود؟ رقم های آخر شماره خیلی برام آشنا بود ولی هر چی به کله ی پوکم فشار اوردم یادم نمی اومد. ای ارمیای پدر صلواتی دور از چشم من دوست دختر جمع می کنی؟؟
روح خبیثم عود کرده بود. لبخند شیطانی زدم. هاها الان وقت پروندن دوست دختر داداش عزیزم بود. گوشی رو جواب دادم. صدای ظریفی تو گوشم پیچید.
-الوو عشقم!
چه صدای آشنایی!
صدام رو نازک کردم و گفتم:
- بله. بفرمایید؟
اوووققق حالم از حرف زدنم بهم خورد.
صدای تعجب زده ی طرف تو گوشم پیچید:
- ار...ارمیا؟؟
- تو چی کار شوهر من داری خانم؟؟
یک آن دختره یه جیغی زد گوشم پاره شد. یااااااا خدااا این کهه صدای میمونه خودمونه (بهار رو می گم)
صبر کن ببینم این گفت "الو عشقم"
هییینننن چشمم روشن چی می شنیدم. ای گودزیلا های بی مصرف نشونت می دم.
بهاره عوضی همین جور فحش های ذلیل به ارمیا و من(که مثلا زن ارمیا)می داد
وقتی که مکث کرد با همون صدای نازک گفتم:
- خب، خانم فحشاتون تموم شد.
بعد صدام رو درست کردم و با جیغ گفتم:
- ذلیل مرده!! با داداش من ریختین رو هم کثافتاااا؟؟ بهم نگفتین هااا صبر کن ببینمت اون موهات رو دونه دونه از جا میکنم احمق.
همین جور پشت سر هم بهش فحش می دادم که با اضطراب گفت:
- عهههه الیی تویی؟؟
با اعصابی داغون گفتم:
- نهههه. همون ارمیای گور به گور شده ام!
نفس عمیق کشید و گفت:
- اووف زهرم ترکید، بخدااا الییی ببینمت همه چی برات توضیح می دم. ار.. ارمیا کجاست؟
- ارمیا رفته محضر عقد کنه.
جیغی کشید که گوشی از دستم افتاد. ایییی بهار مرده شورت و ببرن بدبخت داداشم.
-الییییییی اذیتم نکن خووو.
-من دیگه باهات حرفی ندارم.
و گوشی رو تو صورتش قطع کردم هرچیم زنگ زد ریجکت می زدم تا یاد بگیره چیزه از من مخفی نکنه.
این بیشعورا کی وقت کردن شماره همو بگیرن من نمیدونم.
چند دقیقه از رفتن ارمیا می گذشت که لرزشی رو زیر پام حس کردم. با تعجب به زیر پام نگاه کردم گوشی ارمیا بود. پایین مبل افتاده بود.
برش داشتم و به صفحه اش نگاه کردم.
"بهار زندگیم"
بهار زندگیم! این دیگه کی بود؟؟ عجبب!!
یاااا خدااا نکنه دوست دخترش بود؟ رقم های آخر شماره خیلی برام آشنا بود ولی هر چی به کله ی پوکم فشار اوردم یادم نمی اومد. ای ارمیای پدر صلواتی دور از چشم من دوست دختر جمع می کنی؟؟
روح خبیثم عود کرده بود. لبخند شیطانی زدم. هاها الان وقت پروندن دوست دختر داداش عزیزم بود. گوشی رو جواب دادم. صدای ظریفی تو گوشم پیچید.
-الوو عشقم!
چه صدای آشنایی!
صدام رو نازک کردم و گفتم:
- بله. بفرمایید؟
اوووققق حالم از حرف زدنم بهم خورد.
صدای تعجب زده ی طرف تو گوشم پیچید:
- ار...ارمیا؟؟
- تو چی کار شوهر من داری خانم؟؟
یک آن دختره یه جیغی زد گوشم پاره شد. یااااااا خدااا این کهه صدای میمونه خودمونه (بهار رو می گم)
صبر کن ببینم این گفت "الو عشقم"
هییینننن چشمم روشن چی می شنیدم. ای گودزیلا های بی مصرف نشونت می دم.
بهاره عوضی همین جور فحش های ذلیل به ارمیا و من(که مثلا زن ارمیا)می داد
وقتی که مکث کرد با همون صدای نازک گفتم:
- خب، خانم فحشاتون تموم شد.
بعد صدام رو درست کردم و با جیغ گفتم:
- ذلیل مرده!! با داداش من ریختین رو هم کثافتاااا؟؟ بهم نگفتین هااا صبر کن ببینمت اون موهات رو دونه دونه از جا میکنم احمق.
همین جور پشت سر هم بهش فحش می دادم که با اضطراب گفت:
- عهههه الیی تویی؟؟
با اعصابی داغون گفتم:
- نهههه. همون ارمیای گور به گور شده ام!
نفس عمیق کشید و گفت:
- اووف زهرم ترکید، بخدااا الییی ببینمت همه چی برات توضیح می دم. ار.. ارمیا کجاست؟
- ارمیا رفته محضر عقد کنه.
جیغی کشید که گوشی از دستم افتاد. ایییی بهار مرده شورت و ببرن بدبخت داداشم.
-الییییییی اذیتم نکن خووو.
-من دیگه باهات حرفی ندارم.
و گوشی رو تو صورتش قطع کردم هرچیم زنگ زد ریجکت می زدم تا یاد بگیره چیزه از من مخفی نکنه.
این بیشعورا کی وقت کردن شماره همو بگیرن من نمیدونم.
۱۰.۲k
۱۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.