ارباب سالار🌸🔗
#اربابسالار🌸🔗
#پارت113
+خیلی خوب برو به کارت برس راستی شام خوردی؟؟؟
_ نه هنوز نخوردم
سینی رو به جمال دادم و دستمو کردم داخل جیبم و دو تا تراول ۲۰۰ تومنی از توش درآوردم و گذاشتم داخل جیب پیراهن جمال
و بهش گفتم:
+ بیا برو بیرون برای خودت غذا بخور
جمال با دیدن پولا چشماش برقی زد و گفت:
_ مرسی دستت درد نکنه
سینی رو ازش گرفتم و به سمت اتاق آهو رفتم منتظر موندم تا جمال از اونجا دور بشه
جمال که کاملاً دور شد آهو رو صدا کردم تا بیاد درو باز کنه.....
+آهو بیا درو باز کن
بعد از چند دقیقه آهو درو باز کرد و با دیدن غذایی که توی دستم بود دستشو روی شکمش گذاشت و گفت:
_ آه خوب شد اومدی داشتم از گشنگی میمردم
لبخندی بهش زدم و گفتم:
+ برو کنار بذار رد شم
آهو از کنار در اومد کنار و رفتم داخل اتاق ، سینیو روی میز گذاشتم و گفتم:
+ بیا بخوریم که از دهن افتاد
آهو تند تند به سمتم اومد و کنارم نشست، بشقابی برداشت و کمی برنج برای خودش ریخت و قورمه سبزی رو هم روش ریختو شروع کرد به خوردن
انقدر که با اشتها میخورد منم هوس افتاده بودم
قاشق و چنگانمو برداشتم و شروع کردم به خوردن شاممون که تموم شد.
#پارت113
+خیلی خوب برو به کارت برس راستی شام خوردی؟؟؟
_ نه هنوز نخوردم
سینی رو به جمال دادم و دستمو کردم داخل جیبم و دو تا تراول ۲۰۰ تومنی از توش درآوردم و گذاشتم داخل جیب پیراهن جمال
و بهش گفتم:
+ بیا برو بیرون برای خودت غذا بخور
جمال با دیدن پولا چشماش برقی زد و گفت:
_ مرسی دستت درد نکنه
سینی رو ازش گرفتم و به سمت اتاق آهو رفتم منتظر موندم تا جمال از اونجا دور بشه
جمال که کاملاً دور شد آهو رو صدا کردم تا بیاد درو باز کنه.....
+آهو بیا درو باز کن
بعد از چند دقیقه آهو درو باز کرد و با دیدن غذایی که توی دستم بود دستشو روی شکمش گذاشت و گفت:
_ آه خوب شد اومدی داشتم از گشنگی میمردم
لبخندی بهش زدم و گفتم:
+ برو کنار بذار رد شم
آهو از کنار در اومد کنار و رفتم داخل اتاق ، سینیو روی میز گذاشتم و گفتم:
+ بیا بخوریم که از دهن افتاد
آهو تند تند به سمتم اومد و کنارم نشست، بشقابی برداشت و کمی برنج برای خودش ریخت و قورمه سبزی رو هم روش ریختو شروع کرد به خوردن
انقدر که با اشتها میخورد منم هوس افتاده بودم
قاشق و چنگانمو برداشتم و شروع کردم به خوردن شاممون که تموم شد.
۲.۱k
۱۲ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.