رمان: معشوقه استاد
رمان:#معشوقه_استاد
#پارت_۳۰
-اینکه آره، حالا کی قراره بیایم عروسی؟
استاد: هنوز مشخص نیست.
یه دختر با خنده گفت: قیافههاي پروانه و اسما و
نیلوفر رو دیدي؟
استاد پوزخندي زد.
-باید بفهمند نمیتونند خودشونو به من
بچسبونند.
-حالا چرا با نگار کات کردي؟
سرمو بالا آوردم و بهش نگاه کردم.
دوست دختر داشته!
-هردومون دیدیم زیادي تو پر و پاي همیم، گفتیم
کات کنیم بهتره.
نگاهمو اطراف چرخوندم.
عدهاي داشتند بیلیارد بازي میکردند.
عدهاي گوشهاي وایساده بودند و نوشیدنی یا چیز
دیگهاي میخوردند، عدهاي هم مثل ما روي مبلها
نشسته بودند.
با صداي زنگ همهی نگاهها به سمت در چرخید.
همون پسره در رو باز کرد که ماهان با یه دختر وارد
شد.
پسر کله کچل: برادر دیوونهی تو هم اومد.
ماهان با همه خوش و بش کرد و درآخر به سمت ما
اومد.
مشتشو به مشت همه کوبید و سلام کرد.
درآخر با استاد محکم دست داد و سلام کرد.
به من نگاه کرد و شیطون گفت: سلام مطهره خانم.
به دست استاد نگاه کرد.
-چه عاشقانه نشستید!
با حرص بهش نگاه کردم.
آستین استاد رو گرفتم تا دستشو از دور کمرم
بردارم اما به پهلوم چنگ زد که وجودم زیر و رو شد
و نفس تو سینم حبس شد.
دختره با ناز گفت: سلام آقا مهرداد.
استاد فقط سر تکون داد.
به من نگاه کرد و سلامی کرد که جوابشو دادم.
تا ماهان خواست بشینه استاد لگدي به پاش زد و
گفت: نشین برو یه چیزي بیار بخوریم.
خندم گرفت.
ماهان چپ چپ بهش نگاه کرد.
-خودت برو.
استاد با اخم گفت: حرف برادر بزرگترتو گوش کن،
یالا زود.
پوفی کشید و دست دختره رو کشید و به سمت
خوراکیها برد که حسابی خوشحال شدم.
ایول داره خوراکی میاد.
به استاد نگاه کردم و آروم گفتم: میشه دستتونو
بردارید، دارم اذیت میشم.
بهم نگاه کرد و با بدجنسی گفت: چجوري داري
اذیت میشی دانشجو کوچولو؟
اخم کردم و کشیده گفتم: استاد؟
حرص نگاهشو پر کرد و چنگی به پهلوم زد که از
دردش لبمو به دندون گرفتم.
نگاهش به سمت لبم کشیده شد که با استرس زود
ولش کردم.
-اینقدر به لب من نگاه نکنید، عه!
صورتشو نزدیکتر کرد که ضربان قلبمو بالا برد.
به چشمهام نگاه کرد و آروم گفت: حالا نگاه کنم،
چی میشه؟
نالیدم: برید عقب، لطفا.
-یه کم طبیعی رفتار کن.
-آخه چقدر دیگه طبیعی؟! بیام توي حلق شما که
طبیعی جلوه کنه؟
به لبم نگاه کرد که آب دهنمو با صدا قورت دادم.
-خب اگه ببوسمت طبیعی تر میشه.
اخم کرد.
دیروز
بهم ثابت شد که خیلی شرید، امروزم بهم
ثابت شد که خیلی پررویید! اصلا چجوري اومدید توي خونم؟
به چشمهام نگاه کرد
-یعنی اونموقع دوست داشتم کلتو بکنم، من از
بدقولی خیلی بدم میاد، اومدم بالا هر چی در زدم
جواب ندادي، نگو که خانم رفته توي حموم و آهنگم
صداشو بالا برده.
نگاهمو ازش گرفتم و به اون طرف نگاه کردم.
صورتشو نزدیک کرد.
ادامه دارد...
#پارت_۳۰
-اینکه آره، حالا کی قراره بیایم عروسی؟
استاد: هنوز مشخص نیست.
یه دختر با خنده گفت: قیافههاي پروانه و اسما و
نیلوفر رو دیدي؟
استاد پوزخندي زد.
-باید بفهمند نمیتونند خودشونو به من
بچسبونند.
-حالا چرا با نگار کات کردي؟
سرمو بالا آوردم و بهش نگاه کردم.
دوست دختر داشته!
-هردومون دیدیم زیادي تو پر و پاي همیم، گفتیم
کات کنیم بهتره.
نگاهمو اطراف چرخوندم.
عدهاي داشتند بیلیارد بازي میکردند.
عدهاي گوشهاي وایساده بودند و نوشیدنی یا چیز
دیگهاي میخوردند، عدهاي هم مثل ما روي مبلها
نشسته بودند.
با صداي زنگ همهی نگاهها به سمت در چرخید.
همون پسره در رو باز کرد که ماهان با یه دختر وارد
شد.
پسر کله کچل: برادر دیوونهی تو هم اومد.
ماهان با همه خوش و بش کرد و درآخر به سمت ما
اومد.
مشتشو به مشت همه کوبید و سلام کرد.
درآخر با استاد محکم دست داد و سلام کرد.
به من نگاه کرد و شیطون گفت: سلام مطهره خانم.
به دست استاد نگاه کرد.
-چه عاشقانه نشستید!
با حرص بهش نگاه کردم.
آستین استاد رو گرفتم تا دستشو از دور کمرم
بردارم اما به پهلوم چنگ زد که وجودم زیر و رو شد
و نفس تو سینم حبس شد.
دختره با ناز گفت: سلام آقا مهرداد.
استاد فقط سر تکون داد.
به من نگاه کرد و سلامی کرد که جوابشو دادم.
تا ماهان خواست بشینه استاد لگدي به پاش زد و
گفت: نشین برو یه چیزي بیار بخوریم.
خندم گرفت.
ماهان چپ چپ بهش نگاه کرد.
-خودت برو.
استاد با اخم گفت: حرف برادر بزرگترتو گوش کن،
یالا زود.
پوفی کشید و دست دختره رو کشید و به سمت
خوراکیها برد که حسابی خوشحال شدم.
ایول داره خوراکی میاد.
به استاد نگاه کردم و آروم گفتم: میشه دستتونو
بردارید، دارم اذیت میشم.
بهم نگاه کرد و با بدجنسی گفت: چجوري داري
اذیت میشی دانشجو کوچولو؟
اخم کردم و کشیده گفتم: استاد؟
حرص نگاهشو پر کرد و چنگی به پهلوم زد که از
دردش لبمو به دندون گرفتم.
نگاهش به سمت لبم کشیده شد که با استرس زود
ولش کردم.
-اینقدر به لب من نگاه نکنید، عه!
صورتشو نزدیکتر کرد که ضربان قلبمو بالا برد.
به چشمهام نگاه کرد و آروم گفت: حالا نگاه کنم،
چی میشه؟
نالیدم: برید عقب، لطفا.
-یه کم طبیعی رفتار کن.
-آخه چقدر دیگه طبیعی؟! بیام توي حلق شما که
طبیعی جلوه کنه؟
به لبم نگاه کرد که آب دهنمو با صدا قورت دادم.
-خب اگه ببوسمت طبیعی تر میشه.
اخم کرد.
دیروز
بهم ثابت شد که خیلی شرید، امروزم بهم
ثابت شد که خیلی پررویید! اصلا چجوري اومدید توي خونم؟
به چشمهام نگاه کرد
-یعنی اونموقع دوست داشتم کلتو بکنم، من از
بدقولی خیلی بدم میاد، اومدم بالا هر چی در زدم
جواب ندادي، نگو که خانم رفته توي حموم و آهنگم
صداشو بالا برده.
نگاهمو ازش گرفتم و به اون طرف نگاه کردم.
صورتشو نزدیک کرد.
ادامه دارد...
۱۵۴
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.