چند پارتی

"چند پارتی"
وقتی بخاطر قرص های افسردگی چاق میشی و....🌸🍄پارت سوم:////

لیا{من موندم با این اندامی که داری چطوری کوک از تو خوشش اومد... به هرحال اینو بدون که کوک زیاد عاشقت نمیمونه.
کوک{دیگه داشت بیش از حد زر میزد رفتم پشت سرش و مچ دستش رو محکم گرفتم که با وحشت برگشت طرفم... ببین دخترجون اندام زن من و انتخاب من هیچ ربطی به تو نداره... همینکه تا الان زنده ای و کاری به کارت نداشتم برو خداتو شکر کن و دیگه طرف زن من پیدات نشه... فهمیدی؟ *عصبی و آخرش با داد...ترسیده سرش رو تکون دوید رفت پیش دوستاش... برگشتم سمت این سوک که با صورت اشکیش مواجه شدم لعنتی به لیا فرستادم و کشیدم تو بغلم... چرا گریه میکنی عزیزم؟
این سوک{جونگ کوکا لیا راست میگه من لیاقت تورو نداره هق*گریه
جونگ کوک{چاگیا اون حرف بیخود زده بعدشم تو برای من بهترینی.
این سوک{اوممم میشه بریم خونه؟
جونگ کوک{اره... بریم.
*1 هفته بعد*
این سوک{یک هفته ای از شب مهمونی می گذشت... صبح اون روز تصمیم گرفتم به مدت دو هفته از رژیم غذایی جیمین اوپا استفاده کنم هرچند که پدرم در اومد تا پیداش کنم... نزدیک به یک هفته روزی یک وعده غذا میخوردم و لاغر تر از قبل شده بودم و همین باعث تعجب کوک شده بود...ساعت 7:30 صبح بود و کوک ساعت 9 باید می رفت کمپانی... آروم از بغلش اومدم بیرون و بعد از انجام کارام رفتم تو آشپزخونه... داشتم میز رو میچیدم که......
دیدگاه ها (۴۲)

"چند پارتی"وقتی بخاطر قرص های افسردگی چاق میشی و....🌸🍄پارت ا...

"تکپارتی"وقتی تولدش بود و....🕊️🌵جیمین{کلید رو تو در چرخوندم ...

"چند پارتی"وقتی بخاطر قرص های افسردگی چاق میشی و....🌸🍄پارت د...

"چند پارتی"وقتی بخاطر قرص های افسردگی چاق میشی و....🌸🍄پارت ا...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟒عشق مافیاویو بورام ساعت 8:30 از تخت اومدم بیرون یه دوش...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟑عشق مافیاویو جونگ کوک از خونه اومدم بیرون رفتم به کافه...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟕عشق مافیاویو بورام یه نفر اومد دنبالم که ببرتم تو عمار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط