پارت

#پارت131

_مهری؟!

یک دستش را زیر چانه زده بود و با دست دیگرش گوشی را گرفته و به صفحه اش خیره بود...

+هوم ؟

_هوم چیه ؟!
اومدیم اینجا که سرتو بکنی تو گوشی؟!

مهری بی توجه به اعتراض روزبه گوشی را به سمتش گرفت و گفت :

_این کوچولو کیه ؟ چشماش شبیهته!

نگاهش را به عکسی که نشانش داده بود انداخت و دوباره به چشمان مهری
خیره شد.

_بچه ی خواهرم !

مهری باذوق خندید .

+بچه بهت میاد ها کلک !

خندید و دستش را دراز کرد که گوشی را از دست مهری بگیرد .

_بده من اینو ، بستنیت رو بخور !

مهری گوشی را عقب کشید.

+نوچ ! میخوام باش عکس بگیرم .
بگو قهوه بیارن ...

روزبه چشمانش درشت شد.

_قهوه با بستنی؟!

مهری لبخند دندان نمایی زد و دستی به شالش کشید.

+میخوام عکس هنری بگیرم ، فنجون قهوه باید باشه .
دیدگاه ها (۵)

#پارت132 "روزبه"_باید؟!مهری قاشق بستنی اش را به سمت روزبه تک...

#پارت133روزبه خندید و دستش را به معنای "خاک تو سرت " به سمت ...

#پارت130"مهرنوش"آرنجش را روی میز گذاشت و دست هایش را در هم گ...

#پارت129"فرشید"دستی به صورتش کشید .گلویش را صاف کرد و گوشی ر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط