fake taehyung
fake taehyung
part*2۶
تهیونگ: خب استایل شما و عمو همیشه بهترینه
&: چون تهیونگ امو هوس کرده بودم خواستم زیباتر بشم
تهیونگ: هممم
دید ا/ت
از پله ها که پایین اومدم دیدم یه خانم همراه تهیونگ تو سالن نشستن:
ا/ت: سلام
خانم با تعجب و شُک بهم نگاه کرد و روبه تهیونگ کرد:
&: انگار تنها نیستی
تهیونگ: معرفی میکنم زیباترین شخص زندگیم هانا
با تعجب بهم نگاه کرد:
&: واو چه معرفی عجیبی خوشبختم جیما هستم
از اونجایی که ازش خوشم نیومده بود بی اعتنا گفتم خوشبختم و بعد سه تایی سر میز صبحونه رفتیم.
خانم جیما فقط چشمش به تهیونگ بود و یه لحظه هم نگاهشو برنمیداشت تو نصف صبحانه تهیونگ زبون وا کرد:
تهیونگ: خب یونی زن عمو جیما امروز از آمریکا اومدن و قراره بعد اینجا هم به شرکت اشون برن مگه نه زن عمو
&: اومم دلم میخواست برم ولی همینجا پیش تو موندگار شدم عسلم
از کلمه عسلش حرصم گرفت
ا/ت: چرا مگه اینجا چی هست
&: مثلا تهیونگ
تهیونگ دید که اوضاع داره خراب میشه آروم دست منو گرفت و با حالت ولش کن بهم اشاره کرد و آروم گرفتم
بعد تموم کردن صبحانه به تهیونگ گفتم که میرم اتاق
دید تهیونگ
بعد رفتن ا/ت روبه زن عمو کردم:
تهیونگ: زن عمو من دارم میرم فیلمبرداری دختری که دیدی رو نباید بری ببینی چون هانا حساسه و نمیخوام ناراحت شه لطفا نزدیکش نشو من رفتم
دید ا/ت
از صدای در معلوم بود که تهیونگ رفت چون امروز فیلمبرداری داشت نمیخواستم برم پایین و اون زنه رو ببینم معلومه رو تهیونگ نظر داره
خودمو با موهام مشغول کرده بودم که در اروم زده شد:
&: میتونم بیام
جواب ندادم و مثل خروس بی محل اومد داخل و نشست رو صندلی و بهم زل زد:
&: اسمت هانا بود نه کوچولو
ا/ت: درسته البته کوچولو هم خودتونین.
&: آاا شوخی کردم خب تو تو این خونه چیکار هستی
ا/ت: تهیونگ که بهتون گفت
&: خدمتکار هستی نه
حرفش مثل اتیش شعله ورم کرد و با تنفر بهش نگاه کردم و
ا/ت: کار دیگه ای ندارین فضولی میکنین
&: خب انگاری که ازم خوشت نیومده ولی نگران نباش بهم عادت میکنی کوچولو از این به بعد اینجا پیش تهیونگمم بابای
بلند شد تا بیرون بره و از گوشه در ادامه داد:
&: فقط اینم بدون کوچولو تهیونگ: عاشق منه پس زیاد خودتو خام نکن
شرط: ۳٠لایک
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
part*2۶
تهیونگ: خب استایل شما و عمو همیشه بهترینه
&: چون تهیونگ امو هوس کرده بودم خواستم زیباتر بشم
تهیونگ: هممم
دید ا/ت
از پله ها که پایین اومدم دیدم یه خانم همراه تهیونگ تو سالن نشستن:
ا/ت: سلام
خانم با تعجب و شُک بهم نگاه کرد و روبه تهیونگ کرد:
&: انگار تنها نیستی
تهیونگ: معرفی میکنم زیباترین شخص زندگیم هانا
با تعجب بهم نگاه کرد:
&: واو چه معرفی عجیبی خوشبختم جیما هستم
از اونجایی که ازش خوشم نیومده بود بی اعتنا گفتم خوشبختم و بعد سه تایی سر میز صبحونه رفتیم.
خانم جیما فقط چشمش به تهیونگ بود و یه لحظه هم نگاهشو برنمیداشت تو نصف صبحانه تهیونگ زبون وا کرد:
تهیونگ: خب یونی زن عمو جیما امروز از آمریکا اومدن و قراره بعد اینجا هم به شرکت اشون برن مگه نه زن عمو
&: اومم دلم میخواست برم ولی همینجا پیش تو موندگار شدم عسلم
از کلمه عسلش حرصم گرفت
ا/ت: چرا مگه اینجا چی هست
&: مثلا تهیونگ
تهیونگ دید که اوضاع داره خراب میشه آروم دست منو گرفت و با حالت ولش کن بهم اشاره کرد و آروم گرفتم
بعد تموم کردن صبحانه به تهیونگ گفتم که میرم اتاق
دید تهیونگ
بعد رفتن ا/ت روبه زن عمو کردم:
تهیونگ: زن عمو من دارم میرم فیلمبرداری دختری که دیدی رو نباید بری ببینی چون هانا حساسه و نمیخوام ناراحت شه لطفا نزدیکش نشو من رفتم
دید ا/ت
از صدای در معلوم بود که تهیونگ رفت چون امروز فیلمبرداری داشت نمیخواستم برم پایین و اون زنه رو ببینم معلومه رو تهیونگ نظر داره
خودمو با موهام مشغول کرده بودم که در اروم زده شد:
&: میتونم بیام
جواب ندادم و مثل خروس بی محل اومد داخل و نشست رو صندلی و بهم زل زد:
&: اسمت هانا بود نه کوچولو
ا/ت: درسته البته کوچولو هم خودتونین.
&: آاا شوخی کردم خب تو تو این خونه چیکار هستی
ا/ت: تهیونگ که بهتون گفت
&: خدمتکار هستی نه
حرفش مثل اتیش شعله ورم کرد و با تنفر بهش نگاه کردم و
ا/ت: کار دیگه ای ندارین فضولی میکنین
&: خب انگاری که ازم خوشت نیومده ولی نگران نباش بهم عادت میکنی کوچولو از این به بعد اینجا پیش تهیونگمم بابای
بلند شد تا بیرون بره و از گوشه در ادامه داد:
&: فقط اینم بدون کوچولو تهیونگ: عاشق منه پس زیاد خودتو خام نکن
شرط: ۳٠لایک
#تهیونگ
#فیک
#سناریو
۱۶.۴k
۱۰ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.