set me free
#set_me_free
#پارت_30
ولی این مسئله مگه مهمه؟؟؟
الان مهم اینه این این من نیستم
این خاطرات متعلق به منه
دیگه نمیتونستم انکار کنم
همهچی روشن بود
به سمت شیشه ی شکسته شده رفتم و تیکه ای برداشتم و بالا بردم
قطره های اشک روی صورتم میریختن
پایان میدم به این زندگی
من باید این ش.یطانی که توی وجودم هست رو بکشم
من حقتم مر.گه!
شیشه رو به دستم کشیدم
قرمزی خو.ن سر میخوردن و روی لباسم میریختن
دستم دیگه جای سالمی نداشت
شیشه رو انداختم
روی زمین افتادم
حس میکردم همه بدنم سرد شده
خودم رو جمع کردم
میا
چند روزه بهوش اومدم
ولی از ترس جیمین نمیتونم حتی بخوابم
دستم رو روی زخمم میکشم
چجور تونست این کار رو باهام بکنه
من من عا.شقش بودم!!!
نباید اون حرف هارو بهش میزدم
دوباره قطره های اشکم سرازیر شد
هم ازش متنفر بودم
هم دوستش داشتم
هم نمیخواستم ببینمش
هم دلم براش تنگ شده بود
بین همه این احساس ها سردرگم بودم
چرا برای ما باید این اتفاق میوفتاد؟
کاش میشد برگردم عقب
همه چیز رو درست میکردم
ولی بازم جیمین رو انتخاب میکردم؟
نمیدونم شاید آره شاید نه
صدای تقه در اومد نگاهم رو به در دوختم
: بهتری؟
جوان بود
دوست جیمین
تنها دوست جیمین بود اون
از بعد اتفاقات اون مراقبمه
لبخند زدم بهش
: آره خوبم
`°• >
#پارت_30
ولی این مسئله مگه مهمه؟؟؟
الان مهم اینه این این من نیستم
این خاطرات متعلق به منه
دیگه نمیتونستم انکار کنم
همهچی روشن بود
به سمت شیشه ی شکسته شده رفتم و تیکه ای برداشتم و بالا بردم
قطره های اشک روی صورتم میریختن
پایان میدم به این زندگی
من باید این ش.یطانی که توی وجودم هست رو بکشم
من حقتم مر.گه!
شیشه رو به دستم کشیدم
قرمزی خو.ن سر میخوردن و روی لباسم میریختن
دستم دیگه جای سالمی نداشت
شیشه رو انداختم
روی زمین افتادم
حس میکردم همه بدنم سرد شده
خودم رو جمع کردم
میا
چند روزه بهوش اومدم
ولی از ترس جیمین نمیتونم حتی بخوابم
دستم رو روی زخمم میکشم
چجور تونست این کار رو باهام بکنه
من من عا.شقش بودم!!!
نباید اون حرف هارو بهش میزدم
دوباره قطره های اشکم سرازیر شد
هم ازش متنفر بودم
هم دوستش داشتم
هم نمیخواستم ببینمش
هم دلم براش تنگ شده بود
بین همه این احساس ها سردرگم بودم
چرا برای ما باید این اتفاق میوفتاد؟
کاش میشد برگردم عقب
همه چیز رو درست میکردم
ولی بازم جیمین رو انتخاب میکردم؟
نمیدونم شاید آره شاید نه
صدای تقه در اومد نگاهم رو به در دوختم
: بهتری؟
جوان بود
دوست جیمین
تنها دوست جیمین بود اون
از بعد اتفاقات اون مراقبمه
لبخند زدم بهش
: آره خوبم
`°• >
۲.۷k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.