shadows murderer:قاتل سایه ها
shadows murderer:قاتل سایه ها
part50
"برشی از خاطرات"
لیسا: چی میگی؟ کیم تهیونگ هیچ وقت لبخند نمیزنه
جنی: اما اون به من لبخند زد
"زمان حال"
خاطرات با جنی داشت مغزش رو میخورد. با چشماش که از گریه تار شده بود به تهیونگ نگاه میکنه که بالای سر جنی اشک میریخت و آروم نمیگرفت.
بلاخره اونو از اونجا دور میکنن و جنازه رو داخل آمبولانس میزارن و میبرن.
تهیونگ دستش رو روی سرش گزاشته بود و گریه میکرد. حتی دیگه نمیتونست روی پاهاش وایسته و به دیوار تکیه داده بود.
میخواد سمتش بره که دستایی متوقفش میکنن.
رزان: بهتره فعلا نزدیکش نشی
لیسا: اما اون الان...
رزان: خودت میدونی که چقدر جنی رو دوست داشت...پس این رفتاراش طبیعیه
لیسا: دنیا بدون جنی براش معنایی نداره، میترسم بلایی سر خودش بیاره (بغض)
رزان: اون به این زودی تسلیم نمیشه...نه تا زمانی که قاتل جنی رو تیکه تیکه نکرده
کمی دور تر از کارخونه. توی دل تاریکی یکی وایستاده بود و به کیم تهیونگی که زندگیش نابود شده بود نگاه میکرد.
"فلش بک به قبل از مرگ جنی"
جنی: یکی...هست...که خیلی...برام...عزیزه
جونگ کوک: منظورت کیم تهیونگه؟!
جنی: بهش...بگو....زندگیش...رو به...خاطر...من...ت...تباه نکنه...اون...باید...زندگی...ک...کنه و...خوشحال...باشه
"پایان فلش بک"
جونگ کوک: آخه اون چطوری میتونه بدون تو خوشحال باشه؟
میون جمعیت چشمش به لیسا میوفته. با دیدن اون خود به خود اشکاش جاری میشن و به دستای خودش که هنوز خونی بودن نگاه میکنه.
زمان زیادی نمیگذشت اما دلش براش تنگ شده بود، برای موهای مشکیش، لبخند شیرینش، صورت بامزش و حتی طعم لباش. دلش برای همه اینا تنگ شد و بود و آرزو میکرد ای کاش میتونست این فاصله رو کم کنه، همین الان بره جلو و با در آغوش گرفتنش تلافی همه اتفاقاتی که براش افتاده بود رو سرش در بیاره. (میدانم ریدم...بلد نیستم احساسی بنویسم چه کنم)
#فیک
#ایتزی #مامامو #بی_تی_اس #بلک_پینک #اکسو #ایستریکیدز #استرو #بی_تی_بی #اسمر_فود #بی_ال #مد_گل #مدگل #پریسا #سرنا #کیوت #جین #جیمین #تیهونگ #جونگ_کوک #نامجون #شوگا #رزی #لیسا #جنی #جیسو #چانویول #دی_و #موکبانگ #کره #کره_جنوبی #کره_شمال
#دسر #چالش #میکاپ #کوک #حجاب #غذا #کیدراما #نامی #گل #اد #تب_لیستی #ویکوک #تهکوک #ویمین #جنلیسا #تهنی #جینسو #رزمین #جیرز #لیزکوک #نامجین
part50
"برشی از خاطرات"
لیسا: چی میگی؟ کیم تهیونگ هیچ وقت لبخند نمیزنه
جنی: اما اون به من لبخند زد
"زمان حال"
خاطرات با جنی داشت مغزش رو میخورد. با چشماش که از گریه تار شده بود به تهیونگ نگاه میکنه که بالای سر جنی اشک میریخت و آروم نمیگرفت.
بلاخره اونو از اونجا دور میکنن و جنازه رو داخل آمبولانس میزارن و میبرن.
تهیونگ دستش رو روی سرش گزاشته بود و گریه میکرد. حتی دیگه نمیتونست روی پاهاش وایسته و به دیوار تکیه داده بود.
میخواد سمتش بره که دستایی متوقفش میکنن.
رزان: بهتره فعلا نزدیکش نشی
لیسا: اما اون الان...
رزان: خودت میدونی که چقدر جنی رو دوست داشت...پس این رفتاراش طبیعیه
لیسا: دنیا بدون جنی براش معنایی نداره، میترسم بلایی سر خودش بیاره (بغض)
رزان: اون به این زودی تسلیم نمیشه...نه تا زمانی که قاتل جنی رو تیکه تیکه نکرده
کمی دور تر از کارخونه. توی دل تاریکی یکی وایستاده بود و به کیم تهیونگی که زندگیش نابود شده بود نگاه میکرد.
"فلش بک به قبل از مرگ جنی"
جنی: یکی...هست...که خیلی...برام...عزیزه
جونگ کوک: منظورت کیم تهیونگه؟!
جنی: بهش...بگو....زندگیش...رو به...خاطر...من...ت...تباه نکنه...اون...باید...زندگی...ک...کنه و...خوشحال...باشه
"پایان فلش بک"
جونگ کوک: آخه اون چطوری میتونه بدون تو خوشحال باشه؟
میون جمعیت چشمش به لیسا میوفته. با دیدن اون خود به خود اشکاش جاری میشن و به دستای خودش که هنوز خونی بودن نگاه میکنه.
زمان زیادی نمیگذشت اما دلش براش تنگ شده بود، برای موهای مشکیش، لبخند شیرینش، صورت بامزش و حتی طعم لباش. دلش برای همه اینا تنگ شد و بود و آرزو میکرد ای کاش میتونست این فاصله رو کم کنه، همین الان بره جلو و با در آغوش گرفتنش تلافی همه اتفاقاتی که براش افتاده بود رو سرش در بیاره. (میدانم ریدم...بلد نیستم احساسی بنویسم چه کنم)
#فیک
#ایتزی #مامامو #بی_تی_اس #بلک_پینک #اکسو #ایستریکیدز #استرو #بی_تی_بی #اسمر_فود #بی_ال #مد_گل #مدگل #پریسا #سرنا #کیوت #جین #جیمین #تیهونگ #جونگ_کوک #نامجون #شوگا #رزی #لیسا #جنی #جیسو #چانویول #دی_و #موکبانگ #کره #کره_جنوبی #کره_شمال
#دسر #چالش #میکاپ #کوک #حجاب #غذا #کیدراما #نامی #گل #اد #تب_لیستی #ویکوک #تهکوک #ویمین #جنلیسا #تهنی #جینسو #رزمین #جیرز #لیزکوک #نامجین
۱۴.۳k
۱۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.