رمان نجاتگر قلب
رمان نجاتگر قلب
part18
......منم خوردم زمین://
(چیه؟انتظار صحنه ی
دیگه ای رو داشتین؟
نمکدون هم خودتونید•-•)
وایی خدا دیگه حال
بلندشدن رو هم نداشتم.
سون جو ویو:
یهو دیدم صدای زمین
خوردن کسی اومد.
از روی مبل بلند شدم.
- وای خداااا....یعنی انقدر
حالت بده؟ بلند شو بریم.
دستمو دراز کردم که دستمو
بگیره و بلند سه اما
دستمو کشید و من افتادم
روش:|
+هعی دختر.تو خیلی
ساده ای.ساده تر از
چیزی که فکرشو میکردم.
- چی؟
+هر پسری که بهت بگه بیا
با هم رفیق سیم یعنی
دوستت داره احمق جون.
چرا نمیفهی ؟
و بعد سرش رو بهم نزدیک
کرد و منو بوسید:/
زود از روش رفتم اونور.
گفتم:
- باید بریم خونه.
چانیول ویو:
دختره ی احمق هول شده
بود.
+باشه بریم .
با تاکسی رفتیم خونه اما
وسط راه سون جو خوابش
برد و مجبور شدم تا خونه
کولش کنم.
وقتی رسیدیم انقدر خوابم
میومد که همون وسط
اتاق پهن شدم.
سون جو ویو:
÷نونا ،نونا بیدار شو.
این کی بود توی بغل من؟
وای خاک به سرم.
- عه وا خاک عالم شما
چرا تو بغل منی؟
+من باید اینو از تو بپرسم.:/
÷ببینم شما دو تا دیشب کجا
بودین؟
آه.....حالا جواب اینو چی
بدم؟
- ما......
+رفته بودیم بار.
-چی میگی تو؟(آروم)
+راستشو گفتم(آروم)
÷رفته بودین چه
غلطی بکنین؟
+توی بار چیکار میکنن
به نظرت؟
÷خیله خب....حالا هر کاری
که کردین امیدوارم
بهتون خوش گذشته باشه:/
- بذار فکر کنم.
من دیشب گند نزدم آیا؟:/
اول رفتیم بار.
بعدش سوجو خوردیم.
بعدش یکمی الکل.
بعدش آهنگ خوندم.
بعدش چیکار کردم؟
وای خدا یادم نمیاد؟(آروم)
+بذار کمکت کنم ما دیشب
همدیگه رو بوسیدیم:///
- دروغ نگو یادم نمیاد.
یهو صحنه ای که همدیگه
رو بوسیدیم یادم اومد.
واییییی سون جو.
خاک تو سرت.
اومدم از اتاق فرار کنم که......
این داستان ادامه دارد..........❤️
part18
......منم خوردم زمین://
(چیه؟انتظار صحنه ی
دیگه ای رو داشتین؟
نمکدون هم خودتونید•-•)
وایی خدا دیگه حال
بلندشدن رو هم نداشتم.
سون جو ویو:
یهو دیدم صدای زمین
خوردن کسی اومد.
از روی مبل بلند شدم.
- وای خداااا....یعنی انقدر
حالت بده؟ بلند شو بریم.
دستمو دراز کردم که دستمو
بگیره و بلند سه اما
دستمو کشید و من افتادم
روش:|
+هعی دختر.تو خیلی
ساده ای.ساده تر از
چیزی که فکرشو میکردم.
- چی؟
+هر پسری که بهت بگه بیا
با هم رفیق سیم یعنی
دوستت داره احمق جون.
چرا نمیفهی ؟
و بعد سرش رو بهم نزدیک
کرد و منو بوسید:/
زود از روش رفتم اونور.
گفتم:
- باید بریم خونه.
چانیول ویو:
دختره ی احمق هول شده
بود.
+باشه بریم .
با تاکسی رفتیم خونه اما
وسط راه سون جو خوابش
برد و مجبور شدم تا خونه
کولش کنم.
وقتی رسیدیم انقدر خوابم
میومد که همون وسط
اتاق پهن شدم.
سون جو ویو:
÷نونا ،نونا بیدار شو.
این کی بود توی بغل من؟
وای خاک به سرم.
- عه وا خاک عالم شما
چرا تو بغل منی؟
+من باید اینو از تو بپرسم.:/
÷ببینم شما دو تا دیشب کجا
بودین؟
آه.....حالا جواب اینو چی
بدم؟
- ما......
+رفته بودیم بار.
-چی میگی تو؟(آروم)
+راستشو گفتم(آروم)
÷رفته بودین چه
غلطی بکنین؟
+توی بار چیکار میکنن
به نظرت؟
÷خیله خب....حالا هر کاری
که کردین امیدوارم
بهتون خوش گذشته باشه:/
- بذار فکر کنم.
من دیشب گند نزدم آیا؟:/
اول رفتیم بار.
بعدش سوجو خوردیم.
بعدش یکمی الکل.
بعدش آهنگ خوندم.
بعدش چیکار کردم؟
وای خدا یادم نمیاد؟(آروم)
+بذار کمکت کنم ما دیشب
همدیگه رو بوسیدیم:///
- دروغ نگو یادم نمیاد.
یهو صحنه ای که همدیگه
رو بوسیدیم یادم اومد.
واییییی سون جو.
خاک تو سرت.
اومدم از اتاق فرار کنم که......
این داستان ادامه دارد..........❤️
۲.۴k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.