زندگی عجیب منpt8
پارت ۸
ویو تهیونگ
منو جونگ کوک امروز با منیجرو محافظا اومدیم مرکز خرید تو پارکینگ بودیم داشتیم سوار ماشین میشدیم که صدای برو ورد دو ماشینو شنیدیم
کوک:اوه بیا بریم ببینم چه خبره
تهیونگ: اوهوم
جمعیت زیادی جمع شده بودن
یه مرد بایه دختر تصادف کرده بود
وقتی صورت دختره رو دیدم چهار ستون بدنم لرزید
ا.ت؟اون اینجا چیکار میکنه؟
جمعیتو کنار زدم با دوتا دستام بغلش کردم
تهیونگ:ا.ت؟ا.ت بیدار شو*گریه
تهیونگ: صدامو میشنوی ا.ت؟
تهیونگ: به چی نگاه میکنین به امبولانس زنگ بزنین
همه جمعیت با دیدنم تعجب کرده بودن فکرشم نمیکرن یه ایدل دورو برشون باشه
تهیونگ:جونگ کوک کمکم کن ببرمش تو ماشین
براید استایل بغلش کردم صورتش خونی بود
جونگ کوک در ماشینو باز کرد گذاشتم رو صندلی عقب ماشین
راننده حرکت کرد
تهیونگ:سریعتر لطفا
تهیونگ:ا.ت لطفا بیدار شو *گریه
رسیدیم به بیمارستان
پیاده شدم براید استایل بغلش کردم بردمش تو بیمارستان
تهیونگ: پرستار لطفا کمکم کنید
پرستار: ت.تهیونگ
تهیونگ: لطفا کمکم کنید
پرستار به خودش اومد سریع یه برانکارد اوردو ا.ت رو گذاشت توش بردتش تو اتاق راه ندادنم تو اتاق دستامو لباسم پر خون بود
اخه چجوری این اتفاق افتاد؟
رو صندلی منتظر دکتر بودم
که از ته سالن کوکو دیدم که داره بدو بدو میاد طرفم
کوک:اون. همون دخترست؟
سرمو تکون دادم
کوک: نگران نباش حالش خوب میشه
تهیونگ : چطور میتونم نگرانش نباشم
کوک:خبرنگارا دم در ریختن قرار شایعات جدیدی درست کنن
تهیونگ: برام مهم نیست
دکتر از تو اتاق اومد بیرون*
تهیونگ: حالش خوبه دختر؟
یه نفس صدا دار کشید
دکتر: به خیر گذشت اگه دیر تر میاوردینش ممکن بود خون تو سرش لخته بشه کارمون سخت میشد
تهیونگ: الان حالش چطوره؟
دکتر:نیاز به استراحت داره
دکتر:به نظرم به پدر و مادرش خبر بدین
تهیونگ:اوهوم
تهیونگ: خیلی ممنون
کوک:حالا چجوری میخوای مامانو باباشو خبر کنی
تهیونگ: مامانش صاحب رستورانیه که پریروز رفتیم
کوک:جدا؟
رفتم تو توالت دستامو شستم
زنگ زدم به تلفن ثابت رستوران
(تهیونگ: میتونم با خانم لی صحبت کنم کار مهمی دارم
&حتما
تهیونگ: ممنون
یه چند مین صبر کردم
م ا.ت:بفرماییپ
تهیونگ: سلام خانم لی تهیونگم
م ا.ت: تهیونگ؟
تهیونگ:ا.ت؟اون. اون تصادف کرده
م ا.ت:چ.چی؟
م ا.ت:ک.کدوم بیمارستان؟
تهیونگ:بیمارستان یانگسان )
ویو ا.ت
چشامو اروم باز کردم
سرم درد میکرد
متوجه باندی شدم که به سرم بسته شده بود
من اینجا چیکار میکنم؟چه اتفاقی برام افتاده؟
پرستار: دکترو صدا کنید بیمار بهوش اومد
بعد چند مین دکتر اومد
دکتر:بلاخره بهوش اومدی دخترم
ا.ت:کی منو اینجا اورده
دکتر:حدسشم نمیتونی بزنی
ا.ت:ک.کی؟
دکتر:کیم تهیونگ
ا.ت:چ.چی؟
دکتر:میدونستم تعجب میکنی؟
دکتر:میدونی وقد مامانتو نگران کردی؟
ا.ت:مامانم کجاست؟
دکتر: بیرون منتظرته
ا.ت:میتونم ببینمش
دکتر:البته الان بهش خبر میدم
دکتر رفت بیرون
بعد چند مین مامانم اومد داخل
نشستم رو تخت
م ا.ت:دخترم*گریه
ا.ت:مامان؟داری گریه میکنی؟
م ا.ت:چطور میتونم گریه نکنم وقتی تورو تو این وضع میبینم؟*گریه
ا.ت:من خوبم
ا.ت: دیگه گریه نکن
م ا.ت: اگه از دستت میدادم چی من فقط تورو داشتم*گریه
دستاشو گرفتم
ا.ت: خیله خب حالا که حالم خوبه
م ا.ت: دیگه نمیزارم رانندگی کنی
ا.ت: ببخشید ماشینت خسارت دید
م ا.ت: فدای یه تار موت اشکال نداره دخترم سلامتیه تو برام مهم تر از زندگیمه
ا.ت: ممنونم مامان
چشمم به تهیونگ خورد که با چشمای قرمز دم در دست به سینه وایستاده بود
ا.ت: ممنونم*لبخند
تهیونگ: نمیدونی چقد نگرانم کردی
ا.ت:ولی ت. اونجا چیکار میکردی؟
تهیونگ: مهم نیست مهم اینه که تو الان خوبی
م ا.ت:من میرم با دکتر صحبت کنم کی مرخصت میکنه
ا.ت:باشه
مامانم از اتاق رفت بیرون
تهیونگ اومد رو صندلی کنار تختم نشستم
تهیونگ: خوبی؟
ا.ت: اوهوم
ا.ت: لباست...(خونی شده بود)
تهیونگ: مهم نیست
ا.ت: ببخشید
تهیونگ: برای چی؟
ا.ت:دیشب داستان قرار گذاشتنمون اینا همش بخاطره منه
تهیونگ:من بهشون اهمیت نمیدم برام مهم نیست
ا.ت: ولی ت...
تهیونگ: گفتم برام مهم نبست اگه بود الان اینجا نبودم
تهیونگ:تو مرکز خرید چیکار میکردی
ا.ت:من داشتم خرید میکردم خودت چیکار میکردی؟
تهیونگ:با جونگ کوک اومدم خرید
ا.ت:جونگ کوک؟اون کیه؟
تهیونگ: هیچی هم تیمیم
ا.ت: اونم اینجاست؟
تهیونگ: اره داره دم در خبر نگارارو جمع میکنه
ا.ت:خبر نگارا؟اوناهم اینجان
تهیونگ: از اون موقعی که اومدی بیمارستان تا الان اینجان
ا.ت:بازم ببخشید اذیت شدی
تهیونگ: کافیه دیگه از وفتی اومدم همش میگی ببخشید
ا.ت:تقصیر منه که نگرانتم
تهیونگ : نگرانمی؟
ا.ت:چیه مگه تو نیستی؟
تهیونگ: اهاا
مامانم اومد داخل اتاق
م ا.ت: اوه ببخشید داشتین حرف میزدین
تهیونگ: اشکال نداره
ا.ت: دکتر چی گفت؟
ویو تهیونگ
منو جونگ کوک امروز با منیجرو محافظا اومدیم مرکز خرید تو پارکینگ بودیم داشتیم سوار ماشین میشدیم که صدای برو ورد دو ماشینو شنیدیم
کوک:اوه بیا بریم ببینم چه خبره
تهیونگ: اوهوم
جمعیت زیادی جمع شده بودن
یه مرد بایه دختر تصادف کرده بود
وقتی صورت دختره رو دیدم چهار ستون بدنم لرزید
ا.ت؟اون اینجا چیکار میکنه؟
جمعیتو کنار زدم با دوتا دستام بغلش کردم
تهیونگ:ا.ت؟ا.ت بیدار شو*گریه
تهیونگ: صدامو میشنوی ا.ت؟
تهیونگ: به چی نگاه میکنین به امبولانس زنگ بزنین
همه جمعیت با دیدنم تعجب کرده بودن فکرشم نمیکرن یه ایدل دورو برشون باشه
تهیونگ:جونگ کوک کمکم کن ببرمش تو ماشین
براید استایل بغلش کردم صورتش خونی بود
جونگ کوک در ماشینو باز کرد گذاشتم رو صندلی عقب ماشین
راننده حرکت کرد
تهیونگ:سریعتر لطفا
تهیونگ:ا.ت لطفا بیدار شو *گریه
رسیدیم به بیمارستان
پیاده شدم براید استایل بغلش کردم بردمش تو بیمارستان
تهیونگ: پرستار لطفا کمکم کنید
پرستار: ت.تهیونگ
تهیونگ: لطفا کمکم کنید
پرستار به خودش اومد سریع یه برانکارد اوردو ا.ت رو گذاشت توش بردتش تو اتاق راه ندادنم تو اتاق دستامو لباسم پر خون بود
اخه چجوری این اتفاق افتاد؟
رو صندلی منتظر دکتر بودم
که از ته سالن کوکو دیدم که داره بدو بدو میاد طرفم
کوک:اون. همون دخترست؟
سرمو تکون دادم
کوک: نگران نباش حالش خوب میشه
تهیونگ : چطور میتونم نگرانش نباشم
کوک:خبرنگارا دم در ریختن قرار شایعات جدیدی درست کنن
تهیونگ: برام مهم نیست
دکتر از تو اتاق اومد بیرون*
تهیونگ: حالش خوبه دختر؟
یه نفس صدا دار کشید
دکتر: به خیر گذشت اگه دیر تر میاوردینش ممکن بود خون تو سرش لخته بشه کارمون سخت میشد
تهیونگ: الان حالش چطوره؟
دکتر:نیاز به استراحت داره
دکتر:به نظرم به پدر و مادرش خبر بدین
تهیونگ:اوهوم
تهیونگ: خیلی ممنون
کوک:حالا چجوری میخوای مامانو باباشو خبر کنی
تهیونگ: مامانش صاحب رستورانیه که پریروز رفتیم
کوک:جدا؟
رفتم تو توالت دستامو شستم
زنگ زدم به تلفن ثابت رستوران
(تهیونگ: میتونم با خانم لی صحبت کنم کار مهمی دارم
&حتما
تهیونگ: ممنون
یه چند مین صبر کردم
م ا.ت:بفرماییپ
تهیونگ: سلام خانم لی تهیونگم
م ا.ت: تهیونگ؟
تهیونگ:ا.ت؟اون. اون تصادف کرده
م ا.ت:چ.چی؟
م ا.ت:ک.کدوم بیمارستان؟
تهیونگ:بیمارستان یانگسان )
ویو ا.ت
چشامو اروم باز کردم
سرم درد میکرد
متوجه باندی شدم که به سرم بسته شده بود
من اینجا چیکار میکنم؟چه اتفاقی برام افتاده؟
پرستار: دکترو صدا کنید بیمار بهوش اومد
بعد چند مین دکتر اومد
دکتر:بلاخره بهوش اومدی دخترم
ا.ت:کی منو اینجا اورده
دکتر:حدسشم نمیتونی بزنی
ا.ت:ک.کی؟
دکتر:کیم تهیونگ
ا.ت:چ.چی؟
دکتر:میدونستم تعجب میکنی؟
دکتر:میدونی وقد مامانتو نگران کردی؟
ا.ت:مامانم کجاست؟
دکتر: بیرون منتظرته
ا.ت:میتونم ببینمش
دکتر:البته الان بهش خبر میدم
دکتر رفت بیرون
بعد چند مین مامانم اومد داخل
نشستم رو تخت
م ا.ت:دخترم*گریه
ا.ت:مامان؟داری گریه میکنی؟
م ا.ت:چطور میتونم گریه نکنم وقتی تورو تو این وضع میبینم؟*گریه
ا.ت:من خوبم
ا.ت: دیگه گریه نکن
م ا.ت: اگه از دستت میدادم چی من فقط تورو داشتم*گریه
دستاشو گرفتم
ا.ت: خیله خب حالا که حالم خوبه
م ا.ت: دیگه نمیزارم رانندگی کنی
ا.ت: ببخشید ماشینت خسارت دید
م ا.ت: فدای یه تار موت اشکال نداره دخترم سلامتیه تو برام مهم تر از زندگیمه
ا.ت: ممنونم مامان
چشمم به تهیونگ خورد که با چشمای قرمز دم در دست به سینه وایستاده بود
ا.ت: ممنونم*لبخند
تهیونگ: نمیدونی چقد نگرانم کردی
ا.ت:ولی ت. اونجا چیکار میکردی؟
تهیونگ: مهم نیست مهم اینه که تو الان خوبی
م ا.ت:من میرم با دکتر صحبت کنم کی مرخصت میکنه
ا.ت:باشه
مامانم از اتاق رفت بیرون
تهیونگ اومد رو صندلی کنار تختم نشستم
تهیونگ: خوبی؟
ا.ت: اوهوم
ا.ت: لباست...(خونی شده بود)
تهیونگ: مهم نیست
ا.ت: ببخشید
تهیونگ: برای چی؟
ا.ت:دیشب داستان قرار گذاشتنمون اینا همش بخاطره منه
تهیونگ:من بهشون اهمیت نمیدم برام مهم نیست
ا.ت: ولی ت...
تهیونگ: گفتم برام مهم نبست اگه بود الان اینجا نبودم
تهیونگ:تو مرکز خرید چیکار میکردی
ا.ت:من داشتم خرید میکردم خودت چیکار میکردی؟
تهیونگ:با جونگ کوک اومدم خرید
ا.ت:جونگ کوک؟اون کیه؟
تهیونگ: هیچی هم تیمیم
ا.ت: اونم اینجاست؟
تهیونگ: اره داره دم در خبر نگارارو جمع میکنه
ا.ت:خبر نگارا؟اوناهم اینجان
تهیونگ: از اون موقعی که اومدی بیمارستان تا الان اینجان
ا.ت:بازم ببخشید اذیت شدی
تهیونگ: کافیه دیگه از وفتی اومدم همش میگی ببخشید
ا.ت:تقصیر منه که نگرانتم
تهیونگ : نگرانمی؟
ا.ت:چیه مگه تو نیستی؟
تهیونگ: اهاا
مامانم اومد داخل اتاق
م ا.ت: اوه ببخشید داشتین حرف میزدین
تهیونگ: اشکال نداره
ا.ت: دکتر چی گفت؟
۱۱۵.۴k
۰۸ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.