𝒑𝒂𝒓𝒕5
𝒑𝒂𝒓𝒕5
بعد از شام تو پذیرایی نشستیم .... خودمو با گوشیم سرگرم کردم ....
.....
((ا/ت))
دلم واسه این دیوونه بازیاش تنگ شده بود ....
از دستش نمیتونستم یه لخحظه مثل یه ادم عادی رفتار کنم ...
دیگه تقریبا همه میدونستن که منو جیمین باهمیم ...
جیمین بلند شد و همراه تلفنش ازمون دور شد....
لونا اومد و کنارم نشست ...
+خوبی تو ؟
لونا: اوهوم
+نیستی ... چیشده ؟
لونا: همیشه به خودم میگفتم تو چی توی جیمین دیدی که تو تهیونگ نبود ... به هر حال هر دوشون برادرن و برای یه دختر ممکنه انتخاب سخت بشه
خندیدم
لونا: ولی بهت حق میدم ... تهیونگ ترسناکه
+هیییی ... کجاش ترسناکههههه؟
لونا: ازش دفاع نکن ... اون اصلا با دخترا خوب رفتار نمیکنه ... منکه خواهرشم اینه وضعم وای به حال تو که سر کار تحملش میکنی ... جیمین جلف و تهیونگ خدای ابهت .....
+ولی هیچوقت با من بدرفتاری نمیکنه ... چون اون منو ام مثل تو ... مثل خواهرش دوست داره ...
لونا: نه بابا ... اون به منم رحم نمیکنه ... خدابه داد همسر ایندش برسه ...
+اون زن نمیگیره( خندیدم )
لونا: چرا چون اخلاقش مزخرفه ؟!
+نه چون .....
تو یه لحظه چشمم بهش افتاد که زل زده به ما
+حححح ... ترسیدمم
لونا: دیدی گفتممم .... (اونم به تهیونگ نگاه کرد) غلط کردم میرم لباسمو عوض کنم ....
اینبار این ته بود که میخندید ....
ته: بشین سر جات
لونا: دستور نده کیم تهیونگگگ
ته: اوف باشه بابا مادمازل بیا پیش من ....
لونا بلند شد و تهیونگ اونو رو پاهاش نشوند ....
ته: عشوه خرکی نیا زشت میشی ... البته بودی خب حالا به هر حال
لونا: تهیونگگگگ :(
ته: جانمممم (خندید) خب باشه ببخشید
لونا: واسه کدومش ؟ واسه کدوم کارت ببخشم :(
ته: ببخشید یکم عصبانی بودم سر تو خالی شد :/
+من برم اینجا جای من نیست (خندیدم)
ته: مسخره ... راحب اون موضوعم به حسابت میرسم
+اخ اخ ولی خجالت نکش (چشمک زدم )
پیش مامان رفتم .....
.........
((تهیونگ))
لونا: بخاطراون مگه نه؟
ته: ها؟
لونا: فکر نکن چون فقط پونزده سالمه چیزی حالیم نمیشه ...
ته: اوف سلطان اون چیه که شما حالیت میشه و ما حالیمون نمیشه هوم ؟
لونا: تو ام ا/ت رو دوست داری
سکوت بدی بینمون ایجاد شد ...
سعی کردم جمعش کنم ...
ته: چرا ... حرف الکی میزنی ...
لونا: دوسش داری .... حتی از منی که خواهرتمم بیشتر ....
لونا روپس زدمو از جام بلند شدم ....
دوباره تهیونگ اخمو و بد خلق ظاهر شد...
ته: لونا بهتره انقدر فکرای مزخرف نکنی و جیمینو ناراحت نکنی ...
جیمین: ها؟ چرا ناراحت شم ؟ مگه چی شده که اگه بدونم ناراحت میشم؟؟؟
بعد از شام تو پذیرایی نشستیم .... خودمو با گوشیم سرگرم کردم ....
.....
((ا/ت))
دلم واسه این دیوونه بازیاش تنگ شده بود ....
از دستش نمیتونستم یه لخحظه مثل یه ادم عادی رفتار کنم ...
دیگه تقریبا همه میدونستن که منو جیمین باهمیم ...
جیمین بلند شد و همراه تلفنش ازمون دور شد....
لونا اومد و کنارم نشست ...
+خوبی تو ؟
لونا: اوهوم
+نیستی ... چیشده ؟
لونا: همیشه به خودم میگفتم تو چی توی جیمین دیدی که تو تهیونگ نبود ... به هر حال هر دوشون برادرن و برای یه دختر ممکنه انتخاب سخت بشه
خندیدم
لونا: ولی بهت حق میدم ... تهیونگ ترسناکه
+هیییی ... کجاش ترسناکههههه؟
لونا: ازش دفاع نکن ... اون اصلا با دخترا خوب رفتار نمیکنه ... منکه خواهرشم اینه وضعم وای به حال تو که سر کار تحملش میکنی ... جیمین جلف و تهیونگ خدای ابهت .....
+ولی هیچوقت با من بدرفتاری نمیکنه ... چون اون منو ام مثل تو ... مثل خواهرش دوست داره ...
لونا: نه بابا ... اون به منم رحم نمیکنه ... خدابه داد همسر ایندش برسه ...
+اون زن نمیگیره( خندیدم )
لونا: چرا چون اخلاقش مزخرفه ؟!
+نه چون .....
تو یه لحظه چشمم بهش افتاد که زل زده به ما
+حححح ... ترسیدمم
لونا: دیدی گفتممم .... (اونم به تهیونگ نگاه کرد) غلط کردم میرم لباسمو عوض کنم ....
اینبار این ته بود که میخندید ....
ته: بشین سر جات
لونا: دستور نده کیم تهیونگگگ
ته: اوف باشه بابا مادمازل بیا پیش من ....
لونا بلند شد و تهیونگ اونو رو پاهاش نشوند ....
ته: عشوه خرکی نیا زشت میشی ... البته بودی خب حالا به هر حال
لونا: تهیونگگگگ :(
ته: جانمممم (خندید) خب باشه ببخشید
لونا: واسه کدومش ؟ واسه کدوم کارت ببخشم :(
ته: ببخشید یکم عصبانی بودم سر تو خالی شد :/
+من برم اینجا جای من نیست (خندیدم)
ته: مسخره ... راحب اون موضوعم به حسابت میرسم
+اخ اخ ولی خجالت نکش (چشمک زدم )
پیش مامان رفتم .....
.........
((تهیونگ))
لونا: بخاطراون مگه نه؟
ته: ها؟
لونا: فکر نکن چون فقط پونزده سالمه چیزی حالیم نمیشه ...
ته: اوف سلطان اون چیه که شما حالیت میشه و ما حالیمون نمیشه هوم ؟
لونا: تو ام ا/ت رو دوست داری
سکوت بدی بینمون ایجاد شد ...
سعی کردم جمعش کنم ...
ته: چرا ... حرف الکی میزنی ...
لونا: دوسش داری .... حتی از منی که خواهرتمم بیشتر ....
لونا روپس زدمو از جام بلند شدم ....
دوباره تهیونگ اخمو و بد خلق ظاهر شد...
ته: لونا بهتره انقدر فکرای مزخرف نکنی و جیمینو ناراحت نکنی ...
جیمین: ها؟ چرا ناراحت شم ؟ مگه چی شده که اگه بدونم ناراحت میشم؟؟؟
۷.۰k
۲۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.