پارت38 دلبربلا
#پارت38 #دلبربلا
رامو کشیدمو رفتم تو ماشینم
مانتوم کلاه داشت کلاهشو انداختم رو صورتم و خوابیدم
نمیدونم چقدر گذشته بود که صدای در ماشینو شنیدم
چشامو باز کردمو بهشون نگاه کردم
نشستن تو و جیغ کشیدن سونی گفت
_ایول مانی خوب سوسکش کردی پسره دلقکو
دنیا گفت
_آخ وقتی رقتی قیافش دیدنی بود قرمز کرده بود ماژیکو چنان روی تخته فشار میداد که صدای ماژیکه بدبخت در اومده بود
خر ذوق شدمو ماشینو روشن کردم
سونیا گفت
_مگه نگفت بیای دفترم
_گور باباش
بچه ها زر میزدن منم میروندم
_میگم بچه ها هستین بریم آتلیه چند تا عکس بندازیم بزنیم دیوارای اتاقامون
هردوشون گفتن
_ایول پایم
خندیدمو گاز دادم
.....
یه رژ لب قهوه ای یه خط چشم نازک که زیاد تو چش نبود و ریمل
موهامو گرد کردمو پشتم بستم
یه هودی مشکی که روش دوتا ضربدر بود رو با یه جین مشکی و کتونی های مشکیم پوشیدم شالمو انداختم سرمو کلاه آفتابی مشکیمم گذاشتم سرم
بچه ها هم آماده بودن
رفتیم و سوار ماشینم شدیم
بچه ها هم ماشین داشتن اما خب چون من ماشینمو میاوردم اونا دیگه نیاورن
......
ریموتو زدمو رفتیم سمت آتلیه یه آلبون دادن دستمون و گفتن مدلی که دوست دارینو انتخاب کنین یه مدلی چشمو گرفت که خیلی باحال بود
اصلا قیافت دیده نمیشد
منو بردن تو یه اتاق تاریک و یه چراغ سفید پشت یه صندلی روشن کردن
منو نشوندن روش و یه پیپ دادن دستم
عکسو گرفتن و اومدیم بیرون
گفتن سه روز دیگه عکسامون آماده میشه
انقدر حواسم به خودم بود که مدل بچه هارو ندیدم
اونام از یه اتاق دیگه اومدن بیرون و رقتیم خونه
....
ساعت دوازده و سی و پنج دقیقه شب بود
ولی خوابمون نمیبرد همش تقصیر این دنیا الاغ بود
انقدر بهمون قهوه داد که خوابمون پرید
مونده بودیم چیکار کنیم که سونیا فلششو آوردو زد به TV پرسیدم
_ژانر فیلمه چیه؟؟
_ترسناک
منو دنیا گفتیم
_جان جان
لایک و کامنت فراموش نشه عزیزان😍 😍
رامو کشیدمو رفتم تو ماشینم
مانتوم کلاه داشت کلاهشو انداختم رو صورتم و خوابیدم
نمیدونم چقدر گذشته بود که صدای در ماشینو شنیدم
چشامو باز کردمو بهشون نگاه کردم
نشستن تو و جیغ کشیدن سونی گفت
_ایول مانی خوب سوسکش کردی پسره دلقکو
دنیا گفت
_آخ وقتی رقتی قیافش دیدنی بود قرمز کرده بود ماژیکو چنان روی تخته فشار میداد که صدای ماژیکه بدبخت در اومده بود
خر ذوق شدمو ماشینو روشن کردم
سونیا گفت
_مگه نگفت بیای دفترم
_گور باباش
بچه ها زر میزدن منم میروندم
_میگم بچه ها هستین بریم آتلیه چند تا عکس بندازیم بزنیم دیوارای اتاقامون
هردوشون گفتن
_ایول پایم
خندیدمو گاز دادم
.....
یه رژ لب قهوه ای یه خط چشم نازک که زیاد تو چش نبود و ریمل
موهامو گرد کردمو پشتم بستم
یه هودی مشکی که روش دوتا ضربدر بود رو با یه جین مشکی و کتونی های مشکیم پوشیدم شالمو انداختم سرمو کلاه آفتابی مشکیمم گذاشتم سرم
بچه ها هم آماده بودن
رفتیم و سوار ماشینم شدیم
بچه ها هم ماشین داشتن اما خب چون من ماشینمو میاوردم اونا دیگه نیاورن
......
ریموتو زدمو رفتیم سمت آتلیه یه آلبون دادن دستمون و گفتن مدلی که دوست دارینو انتخاب کنین یه مدلی چشمو گرفت که خیلی باحال بود
اصلا قیافت دیده نمیشد
منو بردن تو یه اتاق تاریک و یه چراغ سفید پشت یه صندلی روشن کردن
منو نشوندن روش و یه پیپ دادن دستم
عکسو گرفتن و اومدیم بیرون
گفتن سه روز دیگه عکسامون آماده میشه
انقدر حواسم به خودم بود که مدل بچه هارو ندیدم
اونام از یه اتاق دیگه اومدن بیرون و رقتیم خونه
....
ساعت دوازده و سی و پنج دقیقه شب بود
ولی خوابمون نمیبرد همش تقصیر این دنیا الاغ بود
انقدر بهمون قهوه داد که خوابمون پرید
مونده بودیم چیکار کنیم که سونیا فلششو آوردو زد به TV پرسیدم
_ژانر فیلمه چیه؟؟
_ترسناک
منو دنیا گفتیم
_جان جان
لایک و کامنت فراموش نشه عزیزان😍 😍
۷.۸k
۱۲ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.