پارت37 دلبربلا
#پارت37 #دلبربلا
_اینا چه حرفاییه که میزنید غار و سم و..
_اممم چیزه استاد ینی .. خب چیکار کنم افتاده سر زبونم
_مگه هرچی به زبونتون بیاد باید بگین حالا این به کنار مگه کلاس جای خوابه
به دفترش نگاه کردو گفت
_همه شلوغ های کلاس رو یه گوشه از دفترم براشون منفی میزارم تا توی نمراتشون تاثیر بدم من انضباططون از درستون برام مهمتره شما هم که ماشاالله چهار هفته نیس میای دانشگاه پنج تا منفی فقط تو دفتر من داری من نمیتونم این وضعو تحمل کنم
_ببخشید مگه اینجا مهد کودکه که انضباط میزارین واسمون یا تو دفترتون خوبان بدان مینویسین
_مثه اینکه شما اصلا از کارتون پشیمون نیستین
با خودکارش به سمت در اشاره کردو گفت
_بفرمایید بیرون بعد کلاس هم میاید دفتر من کارتون دارم
_حتما
وسایلمو جمع کردمو داشتم میرفتم که دیدم خودکارش از دستش افتاد
منم نامردی نکردمو خودکارشو شوت کردم اونور کلاس
بچه ها داشتن میترکیدن
برگشتمو برای سونیا و دنیا دست تکون دادمو رفتم بیرون و روی نیمکت محوطه نشستم
گوشیم دستم بود و داشتم پازل میچیدم که یهو رئیس دانشگاهو جلوم دیدم
یا قاضی الحاجات
آب دهنمو قورت دادمو از جام بلند شدم
_شما کلاس ندارید مگه
_چرا ولی استاد افتخاری لطف کردن از کلاس انداختنم بیرون
_چیکار کردی مگه
_هیچیکار بابا خسته بودم نفهمیدم کی خوابم برد ایشونم اسممو قسمت بدان دفترشون نوشتن منم گفتم مگه مهد کودکه خوبان بدان مینویسین ایشونم داغ کردن انداختنم بیرون
_کار شما هم اشتباه بوده بفرمایید ازشون عذر خواهی کنید بشینید سر کلاستون
اووووف همینم مونده برم ازون چلغوز عذر خواهی کنم
_چشم شما بفرمایید منم میرم
لبخندی زدو گفت
_نه شما برید اول
مجبور شدم راه افتادم با چشاش تا در کلاس همراهیم کرد
دستمو آوردم بالا و در زدم
تا دید در زدم رفت
صدای افتخاری الاغ اومد
_بفرمایید تو
رفتم تو که گفت
_بازم تو
_اومدم خودکارمو از دوستم بگیرم ایرادی داره
رفتم سمت سونی و خودکارشو گرفتم یه چشمک زدمو اومدم بیرون
داشتم درو میبستم که گفت
_لطفا دیگه مزاحم کلاس نشید
درو دوباره باز کردمو گفتم
_استاد عاشق چشمو ابروتون نیستم که مجبور بودم بیام وگرنه خودمم دوست نداشتم تا وقتی شما هستید بیام این تو
لایک و کامنت فراموش نشه عزیزان😍 😍
_اینا چه حرفاییه که میزنید غار و سم و..
_اممم چیزه استاد ینی .. خب چیکار کنم افتاده سر زبونم
_مگه هرچی به زبونتون بیاد باید بگین حالا این به کنار مگه کلاس جای خوابه
به دفترش نگاه کردو گفت
_همه شلوغ های کلاس رو یه گوشه از دفترم براشون منفی میزارم تا توی نمراتشون تاثیر بدم من انضباططون از درستون برام مهمتره شما هم که ماشاالله چهار هفته نیس میای دانشگاه پنج تا منفی فقط تو دفتر من داری من نمیتونم این وضعو تحمل کنم
_ببخشید مگه اینجا مهد کودکه که انضباط میزارین واسمون یا تو دفترتون خوبان بدان مینویسین
_مثه اینکه شما اصلا از کارتون پشیمون نیستین
با خودکارش به سمت در اشاره کردو گفت
_بفرمایید بیرون بعد کلاس هم میاید دفتر من کارتون دارم
_حتما
وسایلمو جمع کردمو داشتم میرفتم که دیدم خودکارش از دستش افتاد
منم نامردی نکردمو خودکارشو شوت کردم اونور کلاس
بچه ها داشتن میترکیدن
برگشتمو برای سونیا و دنیا دست تکون دادمو رفتم بیرون و روی نیمکت محوطه نشستم
گوشیم دستم بود و داشتم پازل میچیدم که یهو رئیس دانشگاهو جلوم دیدم
یا قاضی الحاجات
آب دهنمو قورت دادمو از جام بلند شدم
_شما کلاس ندارید مگه
_چرا ولی استاد افتخاری لطف کردن از کلاس انداختنم بیرون
_چیکار کردی مگه
_هیچیکار بابا خسته بودم نفهمیدم کی خوابم برد ایشونم اسممو قسمت بدان دفترشون نوشتن منم گفتم مگه مهد کودکه خوبان بدان مینویسین ایشونم داغ کردن انداختنم بیرون
_کار شما هم اشتباه بوده بفرمایید ازشون عذر خواهی کنید بشینید سر کلاستون
اووووف همینم مونده برم ازون چلغوز عذر خواهی کنم
_چشم شما بفرمایید منم میرم
لبخندی زدو گفت
_نه شما برید اول
مجبور شدم راه افتادم با چشاش تا در کلاس همراهیم کرد
دستمو آوردم بالا و در زدم
تا دید در زدم رفت
صدای افتخاری الاغ اومد
_بفرمایید تو
رفتم تو که گفت
_بازم تو
_اومدم خودکارمو از دوستم بگیرم ایرادی داره
رفتم سمت سونی و خودکارشو گرفتم یه چشمک زدمو اومدم بیرون
داشتم درو میبستم که گفت
_لطفا دیگه مزاحم کلاس نشید
درو دوباره باز کردمو گفتم
_استاد عاشق چشمو ابروتون نیستم که مجبور بودم بیام وگرنه خودمم دوست نداشتم تا وقتی شما هستید بیام این تو
لایک و کامنت فراموش نشه عزیزان😍 😍
۱۰.۷k
۱۱ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.