همسایه ی من جئون جونگ کوکه ( p⁸ )
همسایه ی من جئون جونگ کوکه ( p⁸ )
پنجشنبه ساعت ۳ بعد از ظهر:
جونگ کوک: زیر نظر دارینش دیگه؟
+بله قربان.
جونگ کوک: ببینم گفتی اهل کجاست؟؟؟؟
+دورگه ی اروپایی، کره ای.
جونگ کوک: از اسمش معلومه خارجیه
حالا چطوری با ا/ت اشنا شده؟؟؟
+انگار تو خیابون
با یه تصادف، نه که باهم تصادف کنن
با تصادف دو نفر باهم اشنا شدن
وقتی که این خانم رفته بود که به مجروح این تصادف کمک کنه، این یارو پیداش شده و خب بعد از این اتفاق، انگاری باهم خیلی صمیمی شدن در حدی که باهم حتی مسافرت رفتن و خانواده هاشون باهم رفت و امد میکنن.
جونگ کوک:هه(پوزخند) جالبه!
+و یچیزی
جونگ کوک: چی؟؟؟
+این فرد به اسم « لئو » معلوم شده که بخاطر ا/ت از دوست دخترش جدا شده و جالبش اینجاست که خانم ا/ت این رو نمیدونه و این فرد، به دروغ به خانم ا/ت گفته بدلیل نداشتن تفاهم از هم جدا شدن...
جونگ کوک: بعد تو اینو از کجا میدونی؟؟؟
+من رفتم و ادرس خونه ی دوست دخترش یا بهتره بگیم دوست دختر قبلیش و ازش پرسیدم به چه دلیل از هم جدا شدین، و اون گفت...
یک روز قبل:
_راستیش یک روز بهم پیام داد و گفت بریم به یک کافه.
منم رفتم
وقتی رفتم اونجا بدون هیچ مقدمه ای گفت میخوام از هم جدا شیم.
منم ازش دلیل این تصمیمش رو پرسیدم و تنها دلیلی که اورد این بود..
لئو: من به ادم دیگه ای علاقه پیدا کردم.
زمان حال:
جونگ کوک: عجب.
بعد چطور اون دوست دختره، نخواست دلیل پرسش این سوالات رو بدونه؟؟؟؟
+خواست.
جونگ کوک: و جوابی که دادی چی بوده؟؟؟
+یک کارت شناسایی جعل کردیم و من خودم رو بعنوان یک پلیس معرفی کردم.
جونگ کوک: یعد اون زن، نگفت که چرا یک پلیس باید اینارو بدونه؟؟؟
+چرا گفت. من هم گفتم یک موضوع محرمانه اس و ما نمیتونیم این اطلاعات رو به شما بدیم...
راوی:
جونگ کوک خندید و از جاش بلند شد و رفت کنار پنجره، سیگارش رو بیرون اورد و با فندک روشنش کرد.
جونگ کوک: عجب عوضیایی.(پوزخند)
+...
ببخشید دیر شد، نوشته بودم
ولی جایی بودم و قادر به اپ کردنش نداشتم.
پنجشنبه ساعت ۳ بعد از ظهر:
جونگ کوک: زیر نظر دارینش دیگه؟
+بله قربان.
جونگ کوک: ببینم گفتی اهل کجاست؟؟؟؟
+دورگه ی اروپایی، کره ای.
جونگ کوک: از اسمش معلومه خارجیه
حالا چطوری با ا/ت اشنا شده؟؟؟
+انگار تو خیابون
با یه تصادف، نه که باهم تصادف کنن
با تصادف دو نفر باهم اشنا شدن
وقتی که این خانم رفته بود که به مجروح این تصادف کمک کنه، این یارو پیداش شده و خب بعد از این اتفاق، انگاری باهم خیلی صمیمی شدن در حدی که باهم حتی مسافرت رفتن و خانواده هاشون باهم رفت و امد میکنن.
جونگ کوک:هه(پوزخند) جالبه!
+و یچیزی
جونگ کوک: چی؟؟؟
+این فرد به اسم « لئو » معلوم شده که بخاطر ا/ت از دوست دخترش جدا شده و جالبش اینجاست که خانم ا/ت این رو نمیدونه و این فرد، به دروغ به خانم ا/ت گفته بدلیل نداشتن تفاهم از هم جدا شدن...
جونگ کوک: بعد تو اینو از کجا میدونی؟؟؟
+من رفتم و ادرس خونه ی دوست دخترش یا بهتره بگیم دوست دختر قبلیش و ازش پرسیدم به چه دلیل از هم جدا شدین، و اون گفت...
یک روز قبل:
_راستیش یک روز بهم پیام داد و گفت بریم به یک کافه.
منم رفتم
وقتی رفتم اونجا بدون هیچ مقدمه ای گفت میخوام از هم جدا شیم.
منم ازش دلیل این تصمیمش رو پرسیدم و تنها دلیلی که اورد این بود..
لئو: من به ادم دیگه ای علاقه پیدا کردم.
زمان حال:
جونگ کوک: عجب.
بعد چطور اون دوست دختره، نخواست دلیل پرسش این سوالات رو بدونه؟؟؟؟
+خواست.
جونگ کوک: و جوابی که دادی چی بوده؟؟؟
+یک کارت شناسایی جعل کردیم و من خودم رو بعنوان یک پلیس معرفی کردم.
جونگ کوک: یعد اون زن، نگفت که چرا یک پلیس باید اینارو بدونه؟؟؟
+چرا گفت. من هم گفتم یک موضوع محرمانه اس و ما نمیتونیم این اطلاعات رو به شما بدیم...
راوی:
جونگ کوک خندید و از جاش بلند شد و رفت کنار پنجره، سیگارش رو بیرون اورد و با فندک روشنش کرد.
جونگ کوک: عجب عوضیایی.(پوزخند)
+...
ببخشید دیر شد، نوشته بودم
ولی جایی بودم و قادر به اپ کردنش نداشتم.
۱۳.۸k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.