𝚖𝚢 𝚋𝚊𝚋𝚢...
𝚖𝚢 𝚋𝚊𝚋𝚢...
P²²
عمارت ته و کوک
نامجون«من دو نفر رو پیدا کردم بفرستیم
کوک«خب کیه؟
نامجون«سوها و تایونگ بیاین
*سوها و تایونگ وارد میشوند😂
کوک«خب...
نامجون«سوها به عنوان خدمتکار و تایونگ به عنوان بادیگارد میره
نامجون« نقشه اینه.....
کوک«عالیه
عمارت شوگا
*تق تق تق تق
شوگا«بیا تو
...«قربان این دو نفر اومدن برای کار
شوگا«بیارشون داخل
شوگا«اسم هاتون
سوها«کیم سوها
تایونگ«کانگ تایونگ
شوگا«نگهبان بارشون بهشون یه اتاق بده
...«چشم قربان
شوگا«مکس
مکس«بله
شوگا«اطلاعاتشون
مکس«چشم
........
مکس«بفرمایید قربان
شوگا«داشتم نگاه مینداختم...کیم سوها...۲۳ ساله ...پدر و مادرش مردن....کانگ تایونگ....۲۷....پدرش مرده و با مادرش زندگی میکنه...خوبه
شوگا«خوبه
مکس«پس با اجازه مرخص میشم
شوگا«برو و به خدمتکار بگو برا یه لیوان قهوه بیاره
مکس«چشم
شوگا«بعد رفتن مکس زنگ زدم به یکی از بادیگاردا که گذاشته بودم بیمارستان تا حواسش به ا.ت باشه
.......
....«بله قربان حالشون خوبه
شوگا«بهوش نیومده
....«خیر قربان
شوگا«باشه
.......
P²²
عمارت ته و کوک
نامجون«من دو نفر رو پیدا کردم بفرستیم
کوک«خب کیه؟
نامجون«سوها و تایونگ بیاین
*سوها و تایونگ وارد میشوند😂
کوک«خب...
نامجون«سوها به عنوان خدمتکار و تایونگ به عنوان بادیگارد میره
نامجون« نقشه اینه.....
کوک«عالیه
عمارت شوگا
*تق تق تق تق
شوگا«بیا تو
...«قربان این دو نفر اومدن برای کار
شوگا«بیارشون داخل
شوگا«اسم هاتون
سوها«کیم سوها
تایونگ«کانگ تایونگ
شوگا«نگهبان بارشون بهشون یه اتاق بده
...«چشم قربان
شوگا«مکس
مکس«بله
شوگا«اطلاعاتشون
مکس«چشم
........
مکس«بفرمایید قربان
شوگا«داشتم نگاه مینداختم...کیم سوها...۲۳ ساله ...پدر و مادرش مردن....کانگ تایونگ....۲۷....پدرش مرده و با مادرش زندگی میکنه...خوبه
شوگا«خوبه
مکس«پس با اجازه مرخص میشم
شوگا«برو و به خدمتکار بگو برا یه لیوان قهوه بیاره
مکس«چشم
شوگا«بعد رفتن مکس زنگ زدم به یکی از بادیگاردا که گذاشته بودم بیمارستان تا حواسش به ا.ت باشه
.......
....«بله قربان حالشون خوبه
شوگا«بهوش نیومده
....«خیر قربان
شوگا«باشه
.......
۱۴.۶k
۲۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.