فریب کار p1

با حسرت به انسان های اطرافش نگاه می‌کند
لبخندی تلخی گوشه لبش جا خشک می‌کند و دست پول نو را داخل جیبش به زور جا می‌دهد
چشمش به دختر بچه اس می‌رسید که با همان حسرت به دختر بچه های دیگر خیره شده،او هم عروسک میخواهد،محبت و بازی های دخترانه !
از آن طرف خیابان وارد عروسک فروشی می‌شود و دو عروسک خوشگل می‌خرد
آنها خیره نگاه می‌کند و سپس به سمت دختر کوچولو می‌گیرد

"مال تو!" ji hwan

آن دختر با چشمان درشتش متعجب نگاهش می‌کند

"ممنون اما نمیخوامش!"

"نمیخوای؟ولی من اینو واسه تو خریدم" ji hwan

لبخند شیرینی می‌زند و عروسک را می‌گیرد

"ممنون اوپا!"

می‌خندد،موهای لطیفش را نوازش می‌کند

"اسمم جی هوان" ji hwan

"منم روزالی هستم!"

لبخندش عمیق تر میشود

"اسمت خیلی زیباست،اشتباه نکنم معنیش رزه مگه نه؟" ji howan

شانه ای بالا می اندازد

"نمیدونم،من مدرسه نرفتم!"

دست او را می‌گیرد و داخل ماشین آخرین مدلش می نشاند
دختر با ذوق عجیبی ماشینش را نگاه می‌کند

"این ماشین توئه؟"

لبخند می‌زند

"آره " ji hwan

"وای خیلی خوشگله! کاش منم مثل تو بودم"

لبخندش تلخ می‌شود

"هیچ وقت همچین آرزویی نکن،تو فقط ظاهر زندگی بقیه رو میبینی " ji hwan

دختر که متوجه نصیحت نشده بود سوالی او را نگاه کرد

"یعنی چی؟"

"بیخیال،دوست داری درس بخونی؟"ji hwan