تلخ شده p23
به موهای براق دختری که تمام دنیایش شده خیره میشود
راشل در حالی که سرش بر روی پاهای جئون است به خواب رفته و این مرد دیوانه را با افکاری بی انتها تنها میگذارد
خم میشود سمت موهایش که اکنون در آفتاب از همیشه بیشتر می درخشد و بوسه عمیقی میگذارد
"بیدار شو عزیزم " jk
راشل لبخندی در خواب میزند و قلبم تکان میخورد
"کوکی هوای اینجا خواب آوره!" Rachel
چشم می دوزند به زویی که میان گل ها نشسته و در حال درست کردن تاج است
"زمان زودتر از چیزی که فکرش رو میکردم میگذره" jk
"اما قشنگی زمان به همینه،لحظاتی که دوست داری هرگز تموم نشن زودتر تموم میشن و زمان های طاقت فرسا،سخت حرکت میکنن!" Rachel
"شاید اگه زمان اینطوری عبور نمیکرد هرگز به تو نمی رسیدم!" jk
میخندد
"سرنوشت ما این بوده که همو ببینیم و عاشق هم بشیم" Rachel
نگاهش مهربان میشود
"هر کسی جای من بود رام مهربونی تو میشد " jk
خون به گونه هایش میدود،کمی صورتش را می چرخاند تا گونه های دگرگونش را مخفی کند
"ممنونم که تنهام نزاشتی و منو از یک نواختی زندگیم نجاتم دادی،تو انسان نیستی فرشته ای !" jk
لبخند میزند
"فرشته تویی که با تک تک کلمات روی کاغذت احساسات منو به بازی میگیری " Rachel
میخندد
"کسی که هر انسانی رو به راحتی احساسی کرد خودش به دست سرنوشت احساساتش رو به یه دختر باخت" jk
نگاهی به آسمان ابری و صاف می اندازد و می گوید:
"آرامش یعنی من و تو و سقف بی ستون آبی!" Rachel
نگاهش پر از عشق میشود
"خیلی خوشحالم که هستی و هستم!" jk
'همان گونه که زبان می تواند خیلی چیز ها را بیان کند چشم ها زبان بی صدایی هستند که احساسات را بهتر از گفتار بیان میکنند.
بخند و منتظر روز های خوب باش
خنده های در غم شیرین ترین آثاری هستند که در آینده مشاهده میکنی
اگر میان پیادهروی خسته شدی،بایست و استراحت کن اما به بلندی راه خیره نشو
اطمینان داشته باش به آینده ای که به دستان خودت رقم میخورد
همان گونه که داستان من آن را به زبان های مختلف بیان کرده است....'
_پایان_
راشل در حالی که سرش بر روی پاهای جئون است به خواب رفته و این مرد دیوانه را با افکاری بی انتها تنها میگذارد
خم میشود سمت موهایش که اکنون در آفتاب از همیشه بیشتر می درخشد و بوسه عمیقی میگذارد
"بیدار شو عزیزم " jk
راشل لبخندی در خواب میزند و قلبم تکان میخورد
"کوکی هوای اینجا خواب آوره!" Rachel
چشم می دوزند به زویی که میان گل ها نشسته و در حال درست کردن تاج است
"زمان زودتر از چیزی که فکرش رو میکردم میگذره" jk
"اما قشنگی زمان به همینه،لحظاتی که دوست داری هرگز تموم نشن زودتر تموم میشن و زمان های طاقت فرسا،سخت حرکت میکنن!" Rachel
"شاید اگه زمان اینطوری عبور نمیکرد هرگز به تو نمی رسیدم!" jk
میخندد
"سرنوشت ما این بوده که همو ببینیم و عاشق هم بشیم" Rachel
نگاهش مهربان میشود
"هر کسی جای من بود رام مهربونی تو میشد " jk
خون به گونه هایش میدود،کمی صورتش را می چرخاند تا گونه های دگرگونش را مخفی کند
"ممنونم که تنهام نزاشتی و منو از یک نواختی زندگیم نجاتم دادی،تو انسان نیستی فرشته ای !" jk
لبخند میزند
"فرشته تویی که با تک تک کلمات روی کاغذت احساسات منو به بازی میگیری " Rachel
میخندد
"کسی که هر انسانی رو به راحتی احساسی کرد خودش به دست سرنوشت احساساتش رو به یه دختر باخت" jk
نگاهی به آسمان ابری و صاف می اندازد و می گوید:
"آرامش یعنی من و تو و سقف بی ستون آبی!" Rachel
نگاهش پر از عشق میشود
"خیلی خوشحالم که هستی و هستم!" jk
'همان گونه که زبان می تواند خیلی چیز ها را بیان کند چشم ها زبان بی صدایی هستند که احساسات را بهتر از گفتار بیان میکنند.
بخند و منتظر روز های خوب باش
خنده های در غم شیرین ترین آثاری هستند که در آینده مشاهده میکنی
اگر میان پیادهروی خسته شدی،بایست و استراحت کن اما به بلندی راه خیره نشو
اطمینان داشته باش به آینده ای که به دستان خودت رقم میخورد
همان گونه که داستان من آن را به زبان های مختلف بیان کرده است....'
_پایان_
۲.۱k
۰۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.