تک پارتی
#تک_پارتی
#لینو
《وقتی از خود بی خودش میکنی...》
علامت ا.ت+ علامت لینو_
ویو ا.ت..
از تلوزیون چشمتو گرفته و به لینوی که داشت کراواتشو میبست نگاه کردی تو دلت کلی قربون صدقه اش رفتی با زیبایش و البته جذابیتش از خود بی خود میشدی و البته اینو هم باید بگم که چون میدونستی همکار های زنش هم قراره اونو ببینن حسودیت میشد..
+باید کمی شیطونی کنم!
از رو مبل بلند شدی و رفتی سمتش..
+لینو..
لینو همینطور که داشت کراواتشو میبست چشاشو بهت داد و گفت:جانم؟
رفتی جلو و کراواتشو که به زور بسته بودو شل کردی..
_ا.ت..داری چیکار میکنی؟
+هیچی فقط...
نزدیک لبش شدی
+خواستم..
کمی دیگه نزدیکش شدی جوری که حرف بزنی لباتون قره هم میشد..
+بگم..
قفل شدن دستای لینو رو کمرت باعث لبخندت از پیروزی شد..
تونسته بودی از خود بی خودش کنی!
میدونستی این کارا عاقبت خوبی نداره و ممکنه تا ۶ هفته نتونی راه بری ولی برات اهمیتی نداشت چون نمیخواستی بره!
لینو دست به کار شد خواست ببوستت که بازم کرمت گرفت و اجازه ندادی..
از بازو هاش گرفته و هلش دادی عقب..
+خب چاگی میتونی بره کراواتتو بستم..
به قیافه لینو که خیره شدی خندت گرفت چون خمار و عصبی به کارات خیره شده بود..
_دوست داری چطور دیونم کنی؟
بعد اتمام حرف کراواتشو با یه دستش محکم باز کرد و امد سمتت!
از کمرت گرفت و چسبوندت دیوار..
اینبار دوباره خواست بوسه رو شروع کنه که دوباره نذاشتی!
هوف بلندی کشید و خمار کلافه وار به چشات زل زد..
خندت گرفت و گفتی:اول بگو نمیری بعد!
_نمیرم لعنتی! نمیتونم برم دیونم کردی!
خندیدی دستتو بردی و کت تنشو ازش درآوردی..
اینبار لینو دیگه تحملش سر رسیده بود با دستای داغش از کمرت محکم گرفت و چسبوند به تن خودش و بوسه عمیقی رو لبات کاشت و...
The end...
《کادویی از طرف یورآ》
#لینو
《وقتی از خود بی خودش میکنی...》
علامت ا.ت+ علامت لینو_
ویو ا.ت..
از تلوزیون چشمتو گرفته و به لینوی که داشت کراواتشو میبست نگاه کردی تو دلت کلی قربون صدقه اش رفتی با زیبایش و البته جذابیتش از خود بی خود میشدی و البته اینو هم باید بگم که چون میدونستی همکار های زنش هم قراره اونو ببینن حسودیت میشد..
+باید کمی شیطونی کنم!
از رو مبل بلند شدی و رفتی سمتش..
+لینو..
لینو همینطور که داشت کراواتشو میبست چشاشو بهت داد و گفت:جانم؟
رفتی جلو و کراواتشو که به زور بسته بودو شل کردی..
_ا.ت..داری چیکار میکنی؟
+هیچی فقط...
نزدیک لبش شدی
+خواستم..
کمی دیگه نزدیکش شدی جوری که حرف بزنی لباتون قره هم میشد..
+بگم..
قفل شدن دستای لینو رو کمرت باعث لبخندت از پیروزی شد..
تونسته بودی از خود بی خودش کنی!
میدونستی این کارا عاقبت خوبی نداره و ممکنه تا ۶ هفته نتونی راه بری ولی برات اهمیتی نداشت چون نمیخواستی بره!
لینو دست به کار شد خواست ببوستت که بازم کرمت گرفت و اجازه ندادی..
از بازو هاش گرفته و هلش دادی عقب..
+خب چاگی میتونی بره کراواتتو بستم..
به قیافه لینو که خیره شدی خندت گرفت چون خمار و عصبی به کارات خیره شده بود..
_دوست داری چطور دیونم کنی؟
بعد اتمام حرف کراواتشو با یه دستش محکم باز کرد و امد سمتت!
از کمرت گرفت و چسبوندت دیوار..
اینبار دوباره خواست بوسه رو شروع کنه که دوباره نذاشتی!
هوف بلندی کشید و خمار کلافه وار به چشات زل زد..
خندت گرفت و گفتی:اول بگو نمیری بعد!
_نمیرم لعنتی! نمیتونم برم دیونم کردی!
خندیدی دستتو بردی و کت تنشو ازش درآوردی..
اینبار لینو دیگه تحملش سر رسیده بود با دستای داغش از کمرت محکم گرفت و چسبوند به تن خودش و بوسه عمیقی رو لبات کاشت و...
The end...
《کادویی از طرف یورآ》
۲۶.۸k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.