تک پارتی(درخواستی)
#درخواستی
#تک_پارتی
#یونجون
{وقتی معلم رقصت بود....}
علامت ا.ت+ علامت یونجون_
ویو ا.ت
با استرس زیاد به چشماش زل زدم مطمئنم دوباره ردم میکنه ولی اگه اینبار هم ردم کنه دیگه نمیرقصم!
مثل همیشه با نگاه سردش بهم خیره شده بود نفسمو صدا دار بیرون دادم اینبار هم مثل همیشه رد شده بودم برگشتم سمت در تا برم که با صداش متوقف شدم..
_کجا داری میری؟
بدون اینکه برگردم جواب دادم:خونه میرم استاد..
خواستم برم که دوباره با صداش متوقف شدم..
_حتی با اینکه قبول شدی؟
زود برگشتم سمتش و گفتم:استاد..تو راست میگی؟!
_اره ولی باید با پارتنرت برقصی و چون پارتنرت نیومده باید با من برقصی!
با شوق رفتی جلو و گفتی:حله استاد،بیا برقصیم!
یونجون بلند شد و به طرف ظبط رفت و بعد باز کردنش به طرفت امد به پشتت رفت و نزدیکت شد با یه دستش دستتو گرفت و با دست دیگه اش کمرتو تا تعادل میان تو و خودش برقرار کنه...
استرس گرفته بودی اخه تا به حال اینقد نزدیکت نشده بود ایتقد نزدیک بودنش بهت خفت میکرد تو دیونه این مرد شده بودی!
ویو یورآ(خودم)
این دو شروع کردن به رقصیدن ولی وسطای رقص به دلیل اینکه استرس داشتی باعث شدی حرکتو اشتباه بری و هر دوتون پخش زمین بشین...
الان جو جوری بود که تو روی یونجون افتاده بودی و فاصله لباتون خیلی کم بود خیلی نگذشت که متوجه گند کاریت شدی خواستی بلند شی که یونجون اجازه این کارو بهت نداد شوکا شده بودی وای در واقع راضی هم بودی!
+اس..تاد!
تورو با یه حرکت برگردوند زمین و الان اون بود که روت بود!
_چرا اشتباه کردی؟
+ب......بب...خشید...من....
لباشو نزدیکت آورد که باعث شد قلبت پیش از حد ممکن بره بالا تر!
_دوسم داری مگه نه؟
+استا...
لباشو نزدیک گوشت آورد و دوباره زمزمه وار گفت:یونجون صدام کن..
+از..مم..فاص...فاصله..ب...گ..یر!
_چرا مگه دوسم نداری؟
کنترلتو به خاطر این حجم نزدیکی یونجون از دست دادی و شروع کردی به حقیقت هارو گفتن حقیقت های که چندین ماهه مانند گنج تو دلت مونده بود!
+اره دیونتم از همون اول که دیدمت عاشقت شدم فهمیدی؟!!
صورتشو از گوشت فاصله دادی و وارد گودی گردنت کرد و آروم روش بوسه ای گذاشت که موهات بیز بیز شدن:)
_خوبه...چون منو هم روانی خودت کرده بودی!
با شوک ادامه دادی:یون..
سرشو از گردنت درآورد و اینبار عاشقانه ترین حد ممکن نگات کرد!
لبشو نزدیک لبت آورد و گفت:میدونی چقد میخواستم طعم(دستشو رسوند به لبت)اینارو بچشم؟!
بوسه کوتاهی بهشون زد که دوباره موهات فرفری شد:)))))
_عاشقتم ا.ت:)!
و شروع کرد به عمیق بوسیدنت جوری که انگار چندین ساله تشنه لباته تو هم از خدا خواسته دستاتو دور گردنش قفل کردی و همراه بوسه اش شدی!
The end...
#تک_پارتی
#یونجون
{وقتی معلم رقصت بود....}
علامت ا.ت+ علامت یونجون_
ویو ا.ت
با استرس زیاد به چشماش زل زدم مطمئنم دوباره ردم میکنه ولی اگه اینبار هم ردم کنه دیگه نمیرقصم!
مثل همیشه با نگاه سردش بهم خیره شده بود نفسمو صدا دار بیرون دادم اینبار هم مثل همیشه رد شده بودم برگشتم سمت در تا برم که با صداش متوقف شدم..
_کجا داری میری؟
بدون اینکه برگردم جواب دادم:خونه میرم استاد..
خواستم برم که دوباره با صداش متوقف شدم..
_حتی با اینکه قبول شدی؟
زود برگشتم سمتش و گفتم:استاد..تو راست میگی؟!
_اره ولی باید با پارتنرت برقصی و چون پارتنرت نیومده باید با من برقصی!
با شوق رفتی جلو و گفتی:حله استاد،بیا برقصیم!
یونجون بلند شد و به طرف ظبط رفت و بعد باز کردنش به طرفت امد به پشتت رفت و نزدیکت شد با یه دستش دستتو گرفت و با دست دیگه اش کمرتو تا تعادل میان تو و خودش برقرار کنه...
استرس گرفته بودی اخه تا به حال اینقد نزدیکت نشده بود ایتقد نزدیک بودنش بهت خفت میکرد تو دیونه این مرد شده بودی!
ویو یورآ(خودم)
این دو شروع کردن به رقصیدن ولی وسطای رقص به دلیل اینکه استرس داشتی باعث شدی حرکتو اشتباه بری و هر دوتون پخش زمین بشین...
الان جو جوری بود که تو روی یونجون افتاده بودی و فاصله لباتون خیلی کم بود خیلی نگذشت که متوجه گند کاریت شدی خواستی بلند شی که یونجون اجازه این کارو بهت نداد شوکا شده بودی وای در واقع راضی هم بودی!
+اس..تاد!
تورو با یه حرکت برگردوند زمین و الان اون بود که روت بود!
_چرا اشتباه کردی؟
+ب......بب...خشید...من....
لباشو نزدیکت آورد که باعث شد قلبت پیش از حد ممکن بره بالا تر!
_دوسم داری مگه نه؟
+استا...
لباشو نزدیک گوشت آورد و دوباره زمزمه وار گفت:یونجون صدام کن..
+از..مم..فاص...فاصله..ب...گ..یر!
_چرا مگه دوسم نداری؟
کنترلتو به خاطر این حجم نزدیکی یونجون از دست دادی و شروع کردی به حقیقت هارو گفتن حقیقت های که چندین ماهه مانند گنج تو دلت مونده بود!
+اره دیونتم از همون اول که دیدمت عاشقت شدم فهمیدی؟!!
صورتشو از گوشت فاصله دادی و وارد گودی گردنت کرد و آروم روش بوسه ای گذاشت که موهات بیز بیز شدن:)
_خوبه...چون منو هم روانی خودت کرده بودی!
با شوک ادامه دادی:یون..
سرشو از گردنت درآورد و اینبار عاشقانه ترین حد ممکن نگات کرد!
لبشو نزدیک لبت آورد و گفت:میدونی چقد میخواستم طعم(دستشو رسوند به لبت)اینارو بچشم؟!
بوسه کوتاهی بهشون زد که دوباره موهات فرفری شد:)))))
_عاشقتم ا.ت:)!
و شروع کرد به عمیق بوسیدنت جوری که انگار چندین ساله تشنه لباته تو هم از خدا خواسته دستاتو دور گردنش قفل کردی و همراه بوسه اش شدی!
The end...
۲۴.۵k
۱۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.