رمان همسر اجباری پارت پنجاه وهشتم
#رمان_همسر_اجباری #پارت_پنجاه وهشتم
ا کوهمه با لبخند جوابشو دادن
با ما نیست جواب گوشیشو ندادهرچقد زنگ زدیم
بیچاره عین بچه ای ک هم بازیش نیاد بادش خالی شد .
چه بد
رو کرد سمت منو گفت آبجی یه لحظه بیا
رفتم جایی ک واستاده بود.
احسان-آریا اگه اومد خیلی مواظبش باش. بعد از ظهر دیدمش خیلی داغون بود.نگرانشم
یه لحظه ترس تموم وجودمو گرفت نکنه بالیی سرش اومده باشه
-راس میگی چشم ممنون ک گفتی
-حاال توام نمیخواد گریه ات بگیره واسش فقط گفتم مواظب باش تو مشروب خوردن زیاده روی نکنه.
-خندم گرفت از حرفشو گفتم چشم.
احسان رفت و منم رفتم نشستم سر جام
آذین-احسان چی گفت.؟
هیچی گفت آریا رو ندیدم؟اگه دیدمش مواظبش باشم.
آذین :راست میگه آنامواظبش باش.
-چششششم
-بی بال خوشگله.
داشتم نگاه کسایی که میرقصیدن میکردم که دیدم بابا کیان ...با ...با...با این آریاست.یه کت شلوار خوش دوخت
تنش بود.اولین باری بود ک اینطوری با کت شلوار میبینمش کراواتش ووووای خدا.مواشو.خیلی ساده زده بود باال اما
واقعا اینم خوشگل بود ها ای خدا ریششم نزده بهتر اینطوریم خوشگله. به مارسید.
آخه پدر من من اونجا حالم بهتر دوس دارم تنها باشم
باباکیان -آریا بشین پسرم اینجا کسی باتو حرفی نمیزنه نترس واسه خودت هرچقد دوست داشتی غصه بخور پسرم
.حرص بخوری همه چی عوض میشه.
خندم گرفته بود از حرفایی ک بابا کیان ب آریا زد اما خب آریام حق داشت .
)خانما آقایون واسه صرف غذابفرمایید داخل سالن(
همه رفتن کم کم تعداد کمی از مهمونا تو حیاط بودن و منم میلی نداشتم یکم ک خوردم زود اومدم بیرون آریاهم
همون جای قبلیش نشسته بود و داشت سیگار میکشید.
-آنا تورو خدا تو دیگه بس کن ببین امشب خورد میشم --خوشحالی ک خورد شدن کسی ک هر ثانیه عذابت میدهمیشه سیگارو خاموش کنی میشه بخاطر معدتبلهآریا
رو میبینی؟
رفتم روبروش وایسادم و دستمو گذاشتم زیر چونش و گفتم آریا ب من میخوره از غمت خوش باشم ها .؟آریاآها پس نمیخوام بهم ترحم کنینه بخدا آریا من هیچ وقت اینجوری نیستم و این حرفامم از نگرانی واسه تواه
نمیخوام عاشقم شی نمیخوام زیاد تحویلم بگیری اما تنها خواستم ازت اینه امشب باهام سرجنگ نداشته
باش.اونجوری ک دوست داری عذاب بدی کسایی رو که دوست دارن عذاب کشیدنتو ببینن رفتار کن امشب.مرد
باش کم نیار در مقابل خیلیا که با پوزخند نگات میکنن.
Comments please (^_-)
ا کوهمه با لبخند جوابشو دادن
با ما نیست جواب گوشیشو ندادهرچقد زنگ زدیم
بیچاره عین بچه ای ک هم بازیش نیاد بادش خالی شد .
چه بد
رو کرد سمت منو گفت آبجی یه لحظه بیا
رفتم جایی ک واستاده بود.
احسان-آریا اگه اومد خیلی مواظبش باش. بعد از ظهر دیدمش خیلی داغون بود.نگرانشم
یه لحظه ترس تموم وجودمو گرفت نکنه بالیی سرش اومده باشه
-راس میگی چشم ممنون ک گفتی
-حاال توام نمیخواد گریه ات بگیره واسش فقط گفتم مواظب باش تو مشروب خوردن زیاده روی نکنه.
-خندم گرفت از حرفشو گفتم چشم.
احسان رفت و منم رفتم نشستم سر جام
آذین-احسان چی گفت.؟
هیچی گفت آریا رو ندیدم؟اگه دیدمش مواظبش باشم.
آذین :راست میگه آنامواظبش باش.
-چششششم
-بی بال خوشگله.
داشتم نگاه کسایی که میرقصیدن میکردم که دیدم بابا کیان ...با ...با...با این آریاست.یه کت شلوار خوش دوخت
تنش بود.اولین باری بود ک اینطوری با کت شلوار میبینمش کراواتش ووووای خدا.مواشو.خیلی ساده زده بود باال اما
واقعا اینم خوشگل بود ها ای خدا ریششم نزده بهتر اینطوریم خوشگله. به مارسید.
آخه پدر من من اونجا حالم بهتر دوس دارم تنها باشم
باباکیان -آریا بشین پسرم اینجا کسی باتو حرفی نمیزنه نترس واسه خودت هرچقد دوست داشتی غصه بخور پسرم
.حرص بخوری همه چی عوض میشه.
خندم گرفته بود از حرفایی ک بابا کیان ب آریا زد اما خب آریام حق داشت .
)خانما آقایون واسه صرف غذابفرمایید داخل سالن(
همه رفتن کم کم تعداد کمی از مهمونا تو حیاط بودن و منم میلی نداشتم یکم ک خوردم زود اومدم بیرون آریاهم
همون جای قبلیش نشسته بود و داشت سیگار میکشید.
-آنا تورو خدا تو دیگه بس کن ببین امشب خورد میشم --خوشحالی ک خورد شدن کسی ک هر ثانیه عذابت میدهمیشه سیگارو خاموش کنی میشه بخاطر معدتبلهآریا
رو میبینی؟
رفتم روبروش وایسادم و دستمو گذاشتم زیر چونش و گفتم آریا ب من میخوره از غمت خوش باشم ها .؟آریاآها پس نمیخوام بهم ترحم کنینه بخدا آریا من هیچ وقت اینجوری نیستم و این حرفامم از نگرانی واسه تواه
نمیخوام عاشقم شی نمیخوام زیاد تحویلم بگیری اما تنها خواستم ازت اینه امشب باهام سرجنگ نداشته
باش.اونجوری ک دوست داری عذاب بدی کسایی رو که دوست دارن عذاب کشیدنتو ببینن رفتار کن امشب.مرد
باش کم نیار در مقابل خیلیا که با پوزخند نگات میکنن.
Comments please (^_-)
۹.۷k
۰۴ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.