زخم کهنه
زخم کهنه
پارت ۴۸
تهیونگ آهسته حلقهی دستهاشو آزاد کرد. سومین سعـ
کرد صاف بایسته اما پسر بزرگتر زیادی نزدیک به نظر
میرسید چند
لحظه
بهم نگاه کردند.
از چشمهای لعنتیت معلومه الآن میخوای خیسم کنی .
سومین آب دهنشو قورت داد: خیست نمیکنم . تولدته ،
سرما میخوری !
تهیونگ خواست چشم غره بره اما سومین یکدفعه خیلی مهربونتر و معصومتر بنظر میرسید
برای یک ثانیه خم شد و دستش رو گرفت.
سومین یک قدم به جلو برداشت لبخند زد : بوی خوب
میدی!
تهیونگ همیشه بوی خوب میداد ولی گاهی عطر خنکش با بوی سیگار قاطی میشد و سومین رو اذیت می
کرد..
تهیونگ همیشه بوی خوب میداد ولی گاهی عطر خنکش با بوی سیگار قاطی میشد و سومین رو اذیت
می کرد... .
به قدمی که برداشته و موج کوچکی ایجاد کرده خیره مونده بود و نگاهش از روی پاهای سومین بالا اومد. حالا نوبت تهیونگ بود که قدمی به سمتش برداره و فاصله شون رو کمتر کنه.
به چشمهای شفافش خیره موند و زمزمه کرد : کادوی تولدم رو بده !
و لبهاش رو به نرمی روی لبهای ظریف مقابلش قفل کرد. دست راست سومین هنوز توی دستش بود و وقتی دست چپش بالا اومد و روی کمرش قرار گرفت تهیونگ جرئت پیدا کرد که اون بوسه رو عمیقتر کنه... لبهای سومین رو به دهانش کشید و صورتش رو ناز کرد
سومین معنای واقعی ظرافت و معصومیت بود . اونقدر در نظرش ناز بود که گاهی فکر میکرد واقعی نیست ! خوشگلی بیش از حدش در نگاه تهیونگ باعث شده بود عقلش رو از دست بده و گروگان بگیرش ! وگرنه تهیونگ رو چه به قانون شکنی !!!
حالا بعد از شش ماه طعم شیرین قانون شکنیش زیر زبونش مزه کرد و فهمید تولد اونقدرها هم مزخرف نیست ... وقتی بعد از یک بوسهی عمیق و نرم و شیرین از فاصله گرفتند تهیونگ اعتراف کرد که هیچ اشتباهی در زندگیش اینقدر درست نبوده .
هم
چند ثانیه طولانی بهم خیره مونده و سومین خودش جلو رفت و ته آغوش تهیونگ گه شدا دستماء مرد قدبلندت
سومین یک قدم به جلو برداشت. لبخند زد : بوی
تهیونگ همیشه بوی خوب میداد ولی گاهی عطر خنکش با بوی سیگار قاطی میشد و سومین رو اذیت میکرد... .
به قدمی که برداشته و موج کوچکی ایجاد کرده خیره مونده بود و نگاهش از روی پاهای سومین بالا اومد. حالا نوبت تهیونگ بود که قدمی به سمتش برداره و فاصله شون رو کمتر کنه.
به چشمهای شفافش خیره موند و زمزمه کرد : کادوی تولدم رو بده !
و لبهاش رو به نرمی روی لبهای ظریف مقابلش قفل کرد. دست راست سومین هنوز توی دستش بود و وقتی دست چپش بالا اومد و روی کمرش قرار گرفت تهیونگ جرئت پیدا کرد که اون بوسه رو عمیقتر کنه... لبهای سومین رو به دهانش کشید و صورتش رو ناز کرد
پارت ۴۸
تهیونگ آهسته حلقهی دستهاشو آزاد کرد. سومین سعـ
کرد صاف بایسته اما پسر بزرگتر زیادی نزدیک به نظر
میرسید چند
لحظه
بهم نگاه کردند.
از چشمهای لعنتیت معلومه الآن میخوای خیسم کنی .
سومین آب دهنشو قورت داد: خیست نمیکنم . تولدته ،
سرما میخوری !
تهیونگ خواست چشم غره بره اما سومین یکدفعه خیلی مهربونتر و معصومتر بنظر میرسید
برای یک ثانیه خم شد و دستش رو گرفت.
سومین یک قدم به جلو برداشت لبخند زد : بوی خوب
میدی!
تهیونگ همیشه بوی خوب میداد ولی گاهی عطر خنکش با بوی سیگار قاطی میشد و سومین رو اذیت می
کرد..
تهیونگ همیشه بوی خوب میداد ولی گاهی عطر خنکش با بوی سیگار قاطی میشد و سومین رو اذیت
می کرد... .
به قدمی که برداشته و موج کوچکی ایجاد کرده خیره مونده بود و نگاهش از روی پاهای سومین بالا اومد. حالا نوبت تهیونگ بود که قدمی به سمتش برداره و فاصله شون رو کمتر کنه.
به چشمهای شفافش خیره موند و زمزمه کرد : کادوی تولدم رو بده !
و لبهاش رو به نرمی روی لبهای ظریف مقابلش قفل کرد. دست راست سومین هنوز توی دستش بود و وقتی دست چپش بالا اومد و روی کمرش قرار گرفت تهیونگ جرئت پیدا کرد که اون بوسه رو عمیقتر کنه... لبهای سومین رو به دهانش کشید و صورتش رو ناز کرد
سومین معنای واقعی ظرافت و معصومیت بود . اونقدر در نظرش ناز بود که گاهی فکر میکرد واقعی نیست ! خوشگلی بیش از حدش در نگاه تهیونگ باعث شده بود عقلش رو از دست بده و گروگان بگیرش ! وگرنه تهیونگ رو چه به قانون شکنی !!!
حالا بعد از شش ماه طعم شیرین قانون شکنیش زیر زبونش مزه کرد و فهمید تولد اونقدرها هم مزخرف نیست ... وقتی بعد از یک بوسهی عمیق و نرم و شیرین از فاصله گرفتند تهیونگ اعتراف کرد که هیچ اشتباهی در زندگیش اینقدر درست نبوده .
هم
چند ثانیه طولانی بهم خیره مونده و سومین خودش جلو رفت و ته آغوش تهیونگ گه شدا دستماء مرد قدبلندت
سومین یک قدم به جلو برداشت. لبخند زد : بوی
تهیونگ همیشه بوی خوب میداد ولی گاهی عطر خنکش با بوی سیگار قاطی میشد و سومین رو اذیت میکرد... .
به قدمی که برداشته و موج کوچکی ایجاد کرده خیره مونده بود و نگاهش از روی پاهای سومین بالا اومد. حالا نوبت تهیونگ بود که قدمی به سمتش برداره و فاصله شون رو کمتر کنه.
به چشمهای شفافش خیره موند و زمزمه کرد : کادوی تولدم رو بده !
و لبهاش رو به نرمی روی لبهای ظریف مقابلش قفل کرد. دست راست سومین هنوز توی دستش بود و وقتی دست چپش بالا اومد و روی کمرش قرار گرفت تهیونگ جرئت پیدا کرد که اون بوسه رو عمیقتر کنه... لبهای سومین رو به دهانش کشید و صورتش رو ناز کرد
- ۴.۱k
- ۰۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط