ببخشید دیر پارت دادم . شاید فعالیت یکم کم شه چون مدرسه ها
ببخشید دیر پارت دادم . شاید فعالیت یکم کم شه چون مدرسه ها باز میشن و درسامون امسال سخت ترن
من دوریاکی اونم
پارت دهم
ویو نویسنده :
ا.ت تو بغل مایکی پریده .
ا.ت : مایکی چرا هر دفعه میرم میام چشماتو میبندی و زمزمه میکنی .
مایکی : اممممم ...
ا.ت : زود باش مایکی . بگو . چی شده ؟
مایکی : خب دیگه شیطنتم فعال شده ... بخش شیطون ذهنم . ( امیدوارم گرفته باشید از چی حرف میزنه )
مایکی : اما نگهش میدارم واسه بعد از اینکه ازدواج
کردیم . حالا واسه بچه دار شدن زوده . ( فک کنم حالا گرفتید . )
ا.ت خنده ی کوتاهی کرد .
ا.ت : مایکی ...
مایکی : بله دوریاکی کوچولو .
ا.ت : تو الان از من خاستگاری کردی .
مایکی ( خجالت زده ) : یه جورایی ...
ا.ت : پس قول میدی وقتی بزرگ شدیم باهم ازدواج کنی .
مایکی : اره ...
بعد ا.ت مثل یه بچه گربه خودشو تو بغل مایکی جا داد .
چند روز بعد
ا.ت داشت سمت خونه متیکی اینا میرفت که چند نفر با چماق سد راهش شدند و ریختن سر ا.ت و زدنش . بعد همینجوری ولش کردن رو فضای سبز کنار خیابون . ا.ت چند دقیقه همونجوری موند و بیهوش شد .
نیم ساعت بعد
ویو مایکی : ا.ت کجاست ؟ باید چهل دقیقه قبل میرسید باید برم دنبالش .
بازم ویو نویسنده :
مایکی رفت دنبال ا.ت همینجوری سریع داشت راه میرفت که با دوتا پا که وسط بوته ها و یه درخت بزرگ بود دید .
رفت جلوتر و با ا.ت بیهوش مواجه شد . سریع ا.ت رو کول کرد و بردش به درمانگاه . به درمانگاه رسید و ا.ت رو گذاشت رو یه تخت و دکتر اومد بالا سرش و به مایکی گفت بیرون منتظر باشه . مایکی از اتاق بیرون رفت .
؟؟؟؟؟ : مایکی کون ...
حدس میزنید کی مایکی رو صدا زد ؟
من دوریاکی اونم
پارت دهم
ویو نویسنده :
ا.ت تو بغل مایکی پریده .
ا.ت : مایکی چرا هر دفعه میرم میام چشماتو میبندی و زمزمه میکنی .
مایکی : اممممم ...
ا.ت : زود باش مایکی . بگو . چی شده ؟
مایکی : خب دیگه شیطنتم فعال شده ... بخش شیطون ذهنم . ( امیدوارم گرفته باشید از چی حرف میزنه )
مایکی : اما نگهش میدارم واسه بعد از اینکه ازدواج
کردیم . حالا واسه بچه دار شدن زوده . ( فک کنم حالا گرفتید . )
ا.ت خنده ی کوتاهی کرد .
ا.ت : مایکی ...
مایکی : بله دوریاکی کوچولو .
ا.ت : تو الان از من خاستگاری کردی .
مایکی ( خجالت زده ) : یه جورایی ...
ا.ت : پس قول میدی وقتی بزرگ شدیم باهم ازدواج کنی .
مایکی : اره ...
بعد ا.ت مثل یه بچه گربه خودشو تو بغل مایکی جا داد .
چند روز بعد
ا.ت داشت سمت خونه متیکی اینا میرفت که چند نفر با چماق سد راهش شدند و ریختن سر ا.ت و زدنش . بعد همینجوری ولش کردن رو فضای سبز کنار خیابون . ا.ت چند دقیقه همونجوری موند و بیهوش شد .
نیم ساعت بعد
ویو مایکی : ا.ت کجاست ؟ باید چهل دقیقه قبل میرسید باید برم دنبالش .
بازم ویو نویسنده :
مایکی رفت دنبال ا.ت همینجوری سریع داشت راه میرفت که با دوتا پا که وسط بوته ها و یه درخت بزرگ بود دید .
رفت جلوتر و با ا.ت بیهوش مواجه شد . سریع ا.ت رو کول کرد و بردش به درمانگاه . به درمانگاه رسید و ا.ت رو گذاشت رو یه تخت و دکتر اومد بالا سرش و به مایکی گفت بیرون منتظر باشه . مایکی از اتاق بیرون رفت .
؟؟؟؟؟ : مایکی کون ...
حدس میزنید کی مایکی رو صدا زد ؟
۳.۱k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.