رقیب های عاشق .......
رقیب های عاشق .......
پارت یک
از زبون جونگ کوک
داشتم همین طوری به عکس نگاه میکردم که یهو شوگا اومد داخل سریع عکس رو قایمش کردم
شوگا:چیکار داری میکنی ؟
جونگ کوک:هیچی
شوگا:مطمعنی؟
جونگ کوک:ام راستش داشتم به این عکسه نگاه میکردم
شوگا:تنها عکسی که از مافیا کوچولومون لو رفته
جونگکوک:امشب همه بدون ماسکن ؟
شوگا: آره برای همین دیگه عکسش به دردمون نمیخوره چون امشب همه میبیننش
از زبون ات
امروز به مهمونی مافیا ها دعوت شدم که بعد از خیلی سال قراره برگزار بشه در واقع دفعه ی آخر موقعی بوده که من هنوز به دنیا نیومده بودم توی اون مهمونی هیچکس نمی تونن از تفنگ یا وسایل های خطرناک استفاده کنه .
یه لباس مشکی جذب پوشیدم و موهای فر مشکیم رو باز گذاشتم جلوی آینه وایساده بودم و داشتم خودم رو نگاه می کردم که مامانم اومد داخل
مامان :چه خوشگل شدی
ات:مرسی
مامان:فکر نمی کنی لباست خیلی بازه ؟
ات:نه خوبه ....من رفتم
اصلا از این رفتار هاش خوشم نمیاد خیلی رو مخه
بلاخره بعد از دوساعت به محل مهمونی رسیدم تازه فهمیدم یکی از دشمنام هم اونجاست یعنی یکی که نه یه گروه
به جلوی در که رسیدم ماسک سیاهمو زدم و وارد شدم با ورودم همه ی چشم ها به سمتم چرخید
؟:سلام خوش آمدید
بدون نگاه کردن به پسر بغلم به راهم ادامه دادم و رفتم رو یکی از میز های اونجا نشستم روی میز یه سری پسر نشسته بودن اما عادیه چون تنها مافیای زن منم دوباره بدون نگاه کردن روی همون میز نشستم که صدای آشنایی شنیدم
جونگ کوک:خوش اومدی لیدی
به افرادی که روی صندلی کنارم نشسته بودن نگاه کردم همون گروه بودن بی تی اس
درسته باهاشون دشمنم ولی خب همشون کراشن به خصوص اون مو بلنده(جونگ کوک)
جونگکوک:از دیدنمون تعجب کردی خانم جئون؟
ات:چی داری میگی برا خودت ؟ تعجب کجا بود؟
تهیونگ:جونگ کوک ولش کن دختر کوچولو میترسه
جیمین:آخی میترسی ؟
ات:میشه دهن گشادتو ببندی؟
تهیونگ:آخی اعصبانی شدی ؟ پسرا بچه کوچولو بغض کرده
ات: دیگه داری از حدت میگذری
تهیونگ:اگه از حدم بگذرم چی میشه؟ تو می خوای جلومو بگیری؟
بلند شدم و میز رو چپه کردم که همه نگاهاشون برگشت سمت ما
جونگ کوک:چیکار میکنی دیوونه؟
ات:دوست داری بدونی چی میشه؟ بهت نشون میدم
تهیونگ:منم همینو میخوام اینکه ببینم خانم کوچولو چه کاری از دستش از دستش بر میاد
تا حرفش تموم شد یه مشت زدم تو صورتش که پخش زمین شد
شوگا:چه گوهی خوردی (داد)
ات:حقشه پسره ی هول خجالت ......
یهو با پرت شدنم به سمت دیگه حرفم نصفه موند که دیدم همون پسره (شوگا)پرتم کرد
شوگا:دفعه ی دیگه اینطوری حرف بزنی یا رو داداشای من دست بلند کنی یه جوری میزنمت که با برفای سال دیگه بیای(عربده)
ات:به چه جرعتی رویه من دست بلند میکنی (داد)
پارت یک
از زبون جونگ کوک
داشتم همین طوری به عکس نگاه میکردم که یهو شوگا اومد داخل سریع عکس رو قایمش کردم
شوگا:چیکار داری میکنی ؟
جونگ کوک:هیچی
شوگا:مطمعنی؟
جونگ کوک:ام راستش داشتم به این عکسه نگاه میکردم
شوگا:تنها عکسی که از مافیا کوچولومون لو رفته
جونگکوک:امشب همه بدون ماسکن ؟
شوگا: آره برای همین دیگه عکسش به دردمون نمیخوره چون امشب همه میبیننش
از زبون ات
امروز به مهمونی مافیا ها دعوت شدم که بعد از خیلی سال قراره برگزار بشه در واقع دفعه ی آخر موقعی بوده که من هنوز به دنیا نیومده بودم توی اون مهمونی هیچکس نمی تونن از تفنگ یا وسایل های خطرناک استفاده کنه .
یه لباس مشکی جذب پوشیدم و موهای فر مشکیم رو باز گذاشتم جلوی آینه وایساده بودم و داشتم خودم رو نگاه می کردم که مامانم اومد داخل
مامان :چه خوشگل شدی
ات:مرسی
مامان:فکر نمی کنی لباست خیلی بازه ؟
ات:نه خوبه ....من رفتم
اصلا از این رفتار هاش خوشم نمیاد خیلی رو مخه
بلاخره بعد از دوساعت به محل مهمونی رسیدم تازه فهمیدم یکی از دشمنام هم اونجاست یعنی یکی که نه یه گروه
به جلوی در که رسیدم ماسک سیاهمو زدم و وارد شدم با ورودم همه ی چشم ها به سمتم چرخید
؟:سلام خوش آمدید
بدون نگاه کردن به پسر بغلم به راهم ادامه دادم و رفتم رو یکی از میز های اونجا نشستم روی میز یه سری پسر نشسته بودن اما عادیه چون تنها مافیای زن منم دوباره بدون نگاه کردن روی همون میز نشستم که صدای آشنایی شنیدم
جونگ کوک:خوش اومدی لیدی
به افرادی که روی صندلی کنارم نشسته بودن نگاه کردم همون گروه بودن بی تی اس
درسته باهاشون دشمنم ولی خب همشون کراشن به خصوص اون مو بلنده(جونگ کوک)
جونگکوک:از دیدنمون تعجب کردی خانم جئون؟
ات:چی داری میگی برا خودت ؟ تعجب کجا بود؟
تهیونگ:جونگ کوک ولش کن دختر کوچولو میترسه
جیمین:آخی میترسی ؟
ات:میشه دهن گشادتو ببندی؟
تهیونگ:آخی اعصبانی شدی ؟ پسرا بچه کوچولو بغض کرده
ات: دیگه داری از حدت میگذری
تهیونگ:اگه از حدم بگذرم چی میشه؟ تو می خوای جلومو بگیری؟
بلند شدم و میز رو چپه کردم که همه نگاهاشون برگشت سمت ما
جونگ کوک:چیکار میکنی دیوونه؟
ات:دوست داری بدونی چی میشه؟ بهت نشون میدم
تهیونگ:منم همینو میخوام اینکه ببینم خانم کوچولو چه کاری از دستش از دستش بر میاد
تا حرفش تموم شد یه مشت زدم تو صورتش که پخش زمین شد
شوگا:چه گوهی خوردی (داد)
ات:حقشه پسره ی هول خجالت ......
یهو با پرت شدنم به سمت دیگه حرفم نصفه موند که دیدم همون پسره (شوگا)پرتم کرد
شوگا:دفعه ی دیگه اینطوری حرف بزنی یا رو داداشای من دست بلند کنی یه جوری میزنمت که با برفای سال دیگه بیای(عربده)
ات:به چه جرعتی رویه من دست بلند میکنی (داد)
۹.۵k
۲۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.