شب دردناک

شب دردناک )
پارت ۱۵
جونکوک با پوزخند به صندلی تکیه داد و گفت
جونکوک: حالا چه عجله ای هست
ات : نه دیکه مزاحم شما نمیشیم
اقا/پ: دخترم گفتم دو هفته ای طول میکشه
ات : اوکی من رفتم
همین که وارد حیاط شد نفس عميقي کشید
ات ... زود از این عمارت بریم دیگه هیچ غلطی نمی‌تونه بکنه
تا میخواست سوار شه صدایی شنید
جونکوک: هویی عروسکم صبر کن با صاحب خودت برو شرکت
ات نگاهش را به جونکوک دوخت و عصبی بهش خیره شد
جونکوک سمته ات امد و جلوش ایستاد
جونکوک: سوار شو میبرمت جایی
ات با لرز بدنش و ترس تو جودش گفت
ات : من با تو جایی نمیرم
جونکوک قدمی قدمی بهش نزدیک شد و تو چشم هایش زل زد
جونکوک: من ازت نپرسیدم من دستور دادم زود سوار ماشینم شو
ات : عههه کافیه چند بار بگم مگه زبون آدم حالیت نمیشه
جونکوک عصبی مچ دستش را گرفت و تو صورتش غرید
جونکوک: برو سوار شو البته اگه دلت نمیخواد عکس هات رو بقیه ببینن
ات سکوت کرد و به پایین خیره شد جونکوک بدونه هیچ حرفی سمته ماشین رفت و ات هم سوار شد و جونکوک هم نشست ماشین را روشن کرد و با تمام سرعت اش راهی شد ...
ات به راه خیره بود اون اصلا راه شرکت نبود درخت ها زیاد و زیاد تر میشدن راه دور و دور تر میشد ات نگاهش را به جونکوک دوخت
ات: این راه شرکت نیست کجا میری
جونکوک هیچ حرفی نزد و سرعت ماشین را زیاد تر کرد
ات : مگه با تو نیستم
بازم هیچ حرفی نزد ات با داد گفت
ات : مگه کری ها ... بگو دیگه
جونکوک با عصبانیت دستش را زد رو فرمون و ماشین را نگهداشت نگاه عصبی اش را به ات دوخت
جونکوک: به جهنم میرم تو هم با من میایی ؟
ات: دستم انداختی منو با خودت آوردی ناکجا باد بعدشم میگی " با من میایی جهنم "
دره ماشین را باز کرد و کیفش را برداشت و از ماشین پیاده شد .. جونکوک هم عصبی شد و از ماشین پیاده شد با داد گفت
جونکوک: بیا بشین زود
ات بدون گوش کردن قدم های تندی برمیداشت و به حرف های جونکوک گوش نمیداد
جونکوک : ات ..... مگه با تو نیستم
ات روبه جونکوک کرد
ات : برو خودت هر جهنمی میری برو
دیدگاه ها (۰)

(شب دردناک )پارت ۱۶جونکوک که منتظر همین رفتار اون دختر بود و...

(شب دردناک )پارت ۱۷ات : چرا اینکار رو میکنی جونکوک: تو فقد ی...

( شب دردناک )پارت ۱۴سمته اتاقش رفت... وارو اتاق شد و کتاب را...

( شب دردناک )پارت ۱۳بالا کمد برداشت اش و رو تخت گذاشت زود زی...

( گناهکار ) ۶۰ part خورشید کم کم از آسمان می‌رفت عصر دیر و...

( گناهکار ) ۱۲۷ part یون بیول به روایت از کار مادرش موهای ما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط