p²⁴
p²⁴
ویو ماریا(مادر ناتنی الکس)
در حال خوندن کتاب بودم که در عمارت باز شد و صدای جانی اومد که در حال صدا کردن جورج بود(پدر الکس)سریع بلند شدم و رفتم پیش جانی
جانی سلام و بعد تعظم کرد و دنبال جورج میگشت،چشمم به پاکت تو دستش خورد
○اطلاعاته؟
جانی:بله
○بده ش من
جانی:نمیتونم خانوم باید بدم به خوده ارباب
○برای من بلبل زبون هم شدی من تو رو برو به جورج معرفی کردم،به راحتی میتونم اخراجت کنم *کمی بلند
جانی دیگه چیزی نگفت و اطلاعات رو بهم داد و بهش گفتم مرخصه و رفت، سریع رفتم طبقه بالا تو اتاق. درو قفل کردم نشستم رو تخت و یکی یکی کاغذ ها رو از تو پاکت در آوردم
برگه¹
نام:ات اسمیت سن:۲۵ مادر:سلین آلن پدر:جورج اسمیت وضعیت:زنده به همراه عکس و بقیه اطلاعات که دیگه روال زندگیشه
برگه²
نام:سلین آلن مادر:کورالین آلن پدر:شارلوت آلن فرزند:ات اسمیت وضعیت :¹² /March/ 2015 به دلیل سرطان در گذشت همراه عکس و بقیه اطلاعات و برگه های دیگه
○امکان نداره *چند بار تکرار
با ترس و هول بلند شدم و تو اتاق راه رفتم به برگه ها نگاه کردم سریع کاغذ ها رو جمع کردم و تو کشو مخفی تو کمد جاسازی کردم و به ****زنگ زدم
اتمام ویو ماریا
......
ویو ات
برگشتم خونه حمامی پنج دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون و آماده شدم رو تخت دراز کشیدم و گوشیم رو که از صبح خاموش کرده بودم روشن کردم وارد گوگل شدم تا چیزی رو سرچ کنم که ترندینگ های گوگل نظرمو جلب کرد
وارد یکی از سایت ها شدم
مقاله:کیم تهیونگ موسس شرکت صادرات و واردات***ساعت ¹⁰صبح عکس هایی پست کرد که نشاندهنده قرار گذاشتن او با ات بری طراح و موسس شرکت***است اما بعد از دوساعت پست پاک شد more...(مامان ات برای پنهان کردن خودش و ات کلا فامیلشون رو تغییر داد اما در اصل ات اسمیته)
شکه شدم یعنی چی؟ما که باهم ارتباطی نداریم عکسا رو دیدم چند تاش مربوط به دو هفته پیشه و دوتاش هم مربوط به بوسههایی که داشتیم ....اونه کی وقت کرده عکس بگیره
وارد تلفن شدم...⁵⁴تا تماس از دست رفته از منشی و سرمایه گذارا داشتم خدا لعنتت کنه کیم تهیونگ . بهش زنگ زدم و بعد از چند بوق برداشت
_حالت چطوره دارلینگ*سرحال و خوشحال
+از قصد اینکارو کردی نه از اونا پست کردی که انتقامتو بگیری تو چه عوضی هستی آخه
_یکم معدب باش...اکانتمو هک کردن وگرنه چرا باید تو رو تو درد سر بندازم اونم زمانی که رفتی برای آشنایی با خانواده الکس *پوزخند
+تو...تو به پا گذاشتی برام*خنده عصبی کردم و ادامه دادم:همه اینا برنامه ات بود نه؟
شروع کرد به بلند خندیدن و بعد قطع کرد..گوشیمو رو پرت کردم و بلند شدم لباس های مورد نظر رو در نصف دقیقه تنم کردم گوشی و کیفم رو برداشتم در اتاق رو باز کردم تا برم بیرون که قامت الکس جلوم پدیدار شد
×....
ویو ماریا(مادر ناتنی الکس)
در حال خوندن کتاب بودم که در عمارت باز شد و صدای جانی اومد که در حال صدا کردن جورج بود(پدر الکس)سریع بلند شدم و رفتم پیش جانی
جانی سلام و بعد تعظم کرد و دنبال جورج میگشت،چشمم به پاکت تو دستش خورد
○اطلاعاته؟
جانی:بله
○بده ش من
جانی:نمیتونم خانوم باید بدم به خوده ارباب
○برای من بلبل زبون هم شدی من تو رو برو به جورج معرفی کردم،به راحتی میتونم اخراجت کنم *کمی بلند
جانی دیگه چیزی نگفت و اطلاعات رو بهم داد و بهش گفتم مرخصه و رفت، سریع رفتم طبقه بالا تو اتاق. درو قفل کردم نشستم رو تخت و یکی یکی کاغذ ها رو از تو پاکت در آوردم
برگه¹
نام:ات اسمیت سن:۲۵ مادر:سلین آلن پدر:جورج اسمیت وضعیت:زنده به همراه عکس و بقیه اطلاعات که دیگه روال زندگیشه
برگه²
نام:سلین آلن مادر:کورالین آلن پدر:شارلوت آلن فرزند:ات اسمیت وضعیت :¹² /March/ 2015 به دلیل سرطان در گذشت همراه عکس و بقیه اطلاعات و برگه های دیگه
○امکان نداره *چند بار تکرار
با ترس و هول بلند شدم و تو اتاق راه رفتم به برگه ها نگاه کردم سریع کاغذ ها رو جمع کردم و تو کشو مخفی تو کمد جاسازی کردم و به ****زنگ زدم
اتمام ویو ماریا
......
ویو ات
برگشتم خونه حمامی پنج دقیقه ای گرفتم و اومدم بیرون و آماده شدم رو تخت دراز کشیدم و گوشیم رو که از صبح خاموش کرده بودم روشن کردم وارد گوگل شدم تا چیزی رو سرچ کنم که ترندینگ های گوگل نظرمو جلب کرد
وارد یکی از سایت ها شدم
مقاله:کیم تهیونگ موسس شرکت صادرات و واردات***ساعت ¹⁰صبح عکس هایی پست کرد که نشاندهنده قرار گذاشتن او با ات بری طراح و موسس شرکت***است اما بعد از دوساعت پست پاک شد more...(مامان ات برای پنهان کردن خودش و ات کلا فامیلشون رو تغییر داد اما در اصل ات اسمیته)
شکه شدم یعنی چی؟ما که باهم ارتباطی نداریم عکسا رو دیدم چند تاش مربوط به دو هفته پیشه و دوتاش هم مربوط به بوسههایی که داشتیم ....اونه کی وقت کرده عکس بگیره
وارد تلفن شدم...⁵⁴تا تماس از دست رفته از منشی و سرمایه گذارا داشتم خدا لعنتت کنه کیم تهیونگ . بهش زنگ زدم و بعد از چند بوق برداشت
_حالت چطوره دارلینگ*سرحال و خوشحال
+از قصد اینکارو کردی نه از اونا پست کردی که انتقامتو بگیری تو چه عوضی هستی آخه
_یکم معدب باش...اکانتمو هک کردن وگرنه چرا باید تو رو تو درد سر بندازم اونم زمانی که رفتی برای آشنایی با خانواده الکس *پوزخند
+تو...تو به پا گذاشتی برام*خنده عصبی کردم و ادامه دادم:همه اینا برنامه ات بود نه؟
شروع کرد به بلند خندیدن و بعد قطع کرد..گوشیمو رو پرت کردم و بلند شدم لباس های مورد نظر رو در نصف دقیقه تنم کردم گوشی و کیفم رو برداشتم در اتاق رو باز کردم تا برم بیرون که قامت الکس جلوم پدیدار شد
×....
۱۰.۴k
۰۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.