عشق لجباز

🎀💕•عشق لجباز •💕🎀
#part_44

#طاها
با هزار بدختی رها رو از بغلم بیرون کشیدم

طاها:رها خانومی بسته دیگه انقدر گریه نکن میرم با بابات حرف میزنیم

رها:ولی اگه نزاره
طاها:ب دلت بد راه نده میزاره اگه هم نزاره یواشکی ازدواج میکنیم حالا هم دیگه گریه نکن پاشو بریم بچه ها پایینن منتظرن بریم یکم لب دریا

رها پاشد رفتیم پایین و شکیب اومد بغلم

شکیب:داداش چیزی شده اخه رها گریه کرده
طاها:فعلا بریم بعدا تعریف میکنم

رفتیم پایین و سوار ماشینامون شدیم دو به دو بودم و توی راه رها اصلا حرف نزد و هرچی حرف میزدم فقط لبخند میزد و رسیدیم لب ساحل هوا تاریک شده بود و شکیب و مبین اتیش روشن کردن و نازی و فریالم نشسته بودن

رها:طاها بریم یکم قدم بزنیم

بلند شدم و کفشامو پوشیدم ک بریم و دیدم رها هیچی پاش نیس و دارع راه میاد
طاها:رها کفش بپوش
رها:ن لب دریا دوس دارم کفش نپوشم

منم کفشامو در اوردم و با رها روی شن ها قدم میزدم و رفتیم طرف اب خیلی حال میداد رفتیم طرف ی یارو ک پشمک میفروخت و برای رها پشمک گرفتم و بعد از چن دیقه برگشتم سمت بچه ها ک دور اتیش نشسته بودن

فریال:خوش گذشت کبوترای عاشق.

طاها:ارع
و بچه ها زدن زیر خنده و رفتیم نشستیم ک مبین گیتارشو در اورد و شروع کرد ب زدن گیتار

ادامه دارد ... •📕❤•

حمایت کنید❤❤💢🤍🤍
دیدگاه ها (۱)

🎀💕•عشق لجباز •💕🎀#part_45#رهاافرین خدایی مبین هم صداش خوب بود...

🎀💕•عشق لجباز •💕🎀#part_46#رهااتاق طاها خیلی خفن بود خوشم اومد...

🎀💕•عشق لجباز •💕🎀#part_43#طاهاصبحونه رو خوردیم و دخترا جمع کر...

🎀💕•عشق لجباز •💕🎀#part_42#طاهانور خیلی بدی ب چشمم میخورد چشما...

عشق چیز خوبیه پارت ۹صبح روز بعد ویو اتبا درد بدی از خواب پاش...

P¹¹رفتیم توی آسانسور و کلید آسانسور رو زدنرفتیم پایین که وقت...

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط