پسره: سریع دستارو سرتون
پسره: سریع دستارو سرتون
ارسلان: برو بابا
پسره: ارسلان با شایان رضایی در نیفت دیانا پیاده شو
دیانا: تروخدا ولم کن شایان چی از جونم میخوای
شایان: هیچی از جونت نمیخوام خودتو میخوام
امیر: میگم شایان من یه قرص دارم یه آب از صندوق عقب بردارم بخورم
شایان: سریع
امیر: باش به بقیه یه چشمک زدم و رفتم از صندوق رد شدم و تفنگ شایانو گرفتم و به ارسلان گفتم پیاده شه
ارسلان: فهمیدم امیر قرار چکار کنه پیاده شدم و شایانو زدیم
نیکا و دیانا: هیننننننن ولش کنید کشتینش شر میشه ها ول کنید بابا
ارسلان و امیر: دیگه سمت ما پیدات نشه عوضی وگرنه زندت نمیزارم
دیانا: بچه ها دستم خیلی درد میکنه
نیکا: هیننننن دیانا تیر خوردی این آشغال کی زدت ما نفهمیدیم
ارسلان: چییییییییییی؟!!!!
دیانا ببینم خوبی؟؟
دیانا: نه دستم درد میکنه آیییییی
امیر: بشین داداش بشین نیکا کمک دیانا کن بشینه تو ماشین
نیکا: باشه باشه
امیر تند تر برو داره خون ازش میره
امیر: باشه باشه
ارسلان: من اونو میکشم
دیانا: ارسلان بسهههههههه
ارسلان: چرا داد میزنی
دیانا: خب بسه دیگه میشه دیگه از اون گوه حرف نزنی
ارسلان: باشه
امیر: رسیدیم
نیکا: بزار کمکت کنم
دیانا: آخ دستم
ارسلان: سلام ببخشید خانم دکتر کجان؟
منشی: سلام اون
اتا.... اوناها اومدن
ارسلان: مرسی
نیکا: سلام خانم دکتر خسته نباشید
دکتر: سلام عزیزم مرسی بفرمایید
ارسلان: دستشون تیر خورده
دکتر: خب دو تا خانوما با من بیان آقایون بشینن تو سالن
ارسلان و امیر: باشه. برید
ما نشستیم
خانم دکتر بعد از چند مین اومد و گفت........
#اردیا
#اکیپ_سلاطین
#رمان
ارسلان: برو بابا
پسره: ارسلان با شایان رضایی در نیفت دیانا پیاده شو
دیانا: تروخدا ولم کن شایان چی از جونم میخوای
شایان: هیچی از جونت نمیخوام خودتو میخوام
امیر: میگم شایان من یه قرص دارم یه آب از صندوق عقب بردارم بخورم
شایان: سریع
امیر: باش به بقیه یه چشمک زدم و رفتم از صندوق رد شدم و تفنگ شایانو گرفتم و به ارسلان گفتم پیاده شه
ارسلان: فهمیدم امیر قرار چکار کنه پیاده شدم و شایانو زدیم
نیکا و دیانا: هیننننننن ولش کنید کشتینش شر میشه ها ول کنید بابا
ارسلان و امیر: دیگه سمت ما پیدات نشه عوضی وگرنه زندت نمیزارم
دیانا: بچه ها دستم خیلی درد میکنه
نیکا: هیننننن دیانا تیر خوردی این آشغال کی زدت ما نفهمیدیم
ارسلان: چییییییییییی؟!!!!
دیانا ببینم خوبی؟؟
دیانا: نه دستم درد میکنه آیییییی
امیر: بشین داداش بشین نیکا کمک دیانا کن بشینه تو ماشین
نیکا: باشه باشه
امیر تند تر برو داره خون ازش میره
امیر: باشه باشه
ارسلان: من اونو میکشم
دیانا: ارسلان بسهههههههه
ارسلان: چرا داد میزنی
دیانا: خب بسه دیگه میشه دیگه از اون گوه حرف نزنی
ارسلان: باشه
امیر: رسیدیم
نیکا: بزار کمکت کنم
دیانا: آخ دستم
ارسلان: سلام ببخشید خانم دکتر کجان؟
منشی: سلام اون
اتا.... اوناها اومدن
ارسلان: مرسی
نیکا: سلام خانم دکتر خسته نباشید
دکتر: سلام عزیزم مرسی بفرمایید
ارسلان: دستشون تیر خورده
دکتر: خب دو تا خانوما با من بیان آقایون بشینن تو سالن
ارسلان و امیر: باشه. برید
ما نشستیم
خانم دکتر بعد از چند مین اومد و گفت........
#اردیا
#اکیپ_سلاطین
#رمان
۶.۷k
۰۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.