صبح
𝕔𝕦𝕣𝕚𝕠𝕤𝕚𝕥𝕪
𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣:²
𝕡𝕒𝕣𝕥:²⁰
'⁷ صبح'
از اون مهمونی یه هفته گذشته بود و خیلی چیزا تغییر کرده بود.
کت، کیف و سوئیچ ماشینش رو برداشت و از خونه خارج شد.
سوار ماشین شد. اشکاش رو پاک کرد و به دادگاه ناحیه مرکزی سئول حرکت کرد.
.......
ماشین رو جلوی ساختمان دادگاه پارک کرد و از ماشین پیاده شد.
وارد دادگاه شد و به بخش بایگانی رفت.
مسئول بایگانی با نگاه متعجب بهش گفت:
"شما برای چه پروندهای اومدید؟"
سرد و جدی بهش نگاه کرد.
"پرونده تصادف هان امیلیا و هان جونگهی مربوط به حدود ۱۷ سال پیش. شماره پرونده رو ندارم، ولی به شعبه ۲۵ دادگاه ناحیه مرکزی سئول مربوط میشه":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
به الیزا نگاه کرد.
"باید درخواست مطالعه پرونده بدید. فرمش اینجاست"
فرم رو گرفت، با دقت پر و امضا کرد.
چند دقیقه بعد، با اجازه مسئول، وارد اتاق مطالعه شد.
چند دقیقه گذشت و بلاخره پرونده رو پیدا کرد.
تکتک صفحات پرونده رو خوند اما اسمی از جئون جونگکوک داخلش برده نشده بود،
بجاش...
"جدی نیست دیگه نه؟؟":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
دوباره پرونده رو چک کرد که ببینه درست برداشته یا نه که دید اشتباه نکرده..
"این هم عالیع هم افتضاحه...":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
𝕔𝕙𝕒𝕡𝕥𝕖𝕣:²
𝕡𝕒𝕣𝕥:²⁰
'⁷ صبح'
از اون مهمونی یه هفته گذشته بود و خیلی چیزا تغییر کرده بود.
کت، کیف و سوئیچ ماشینش رو برداشت و از خونه خارج شد.
سوار ماشین شد. اشکاش رو پاک کرد و به دادگاه ناحیه مرکزی سئول حرکت کرد.
.......
ماشین رو جلوی ساختمان دادگاه پارک کرد و از ماشین پیاده شد.
وارد دادگاه شد و به بخش بایگانی رفت.
مسئول بایگانی با نگاه متعجب بهش گفت:
"شما برای چه پروندهای اومدید؟"
سرد و جدی بهش نگاه کرد.
"پرونده تصادف هان امیلیا و هان جونگهی مربوط به حدود ۱۷ سال پیش. شماره پرونده رو ندارم، ولی به شعبه ۲۵ دادگاه ناحیه مرکزی سئول مربوط میشه":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
به الیزا نگاه کرد.
"باید درخواست مطالعه پرونده بدید. فرمش اینجاست"
فرم رو گرفت، با دقت پر و امضا کرد.
چند دقیقه بعد، با اجازه مسئول، وارد اتاق مطالعه شد.
چند دقیقه گذشت و بلاخره پرونده رو پیدا کرد.
تکتک صفحات پرونده رو خوند اما اسمی از جئون جونگکوک داخلش برده نشده بود،
بجاش...
"جدی نیست دیگه نه؟؟":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
دوباره پرونده رو چک کرد که ببینه درست برداشته یا نه که دید اشتباه نکرده..
"این هم عالیع هم افتضاحه...":𝔼𝕝𝕚𝕫𝕒
- ۲۰.۶k
- ۰۳ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط